دولت تمام توان خود را براي رفع معظل بيكاري و اشتغال جوانان بكار گرفته است .

رئيس جمهور در دهلران گفت:

 دولت تمام توان خود را براي رفع معظل بيكاري و اشتغال جوانان بكار گرفته است .

دكتر محمود احمدي نژاد در جمع مردم شهرستان دهلران  بر اصلاح ساختارهاي تصميم گيري واساسي كشور تاكيد كردواز مسئولان تاثير گذار كشور خواست اگر نمي توانند براي رشد وتوسعه كشور كاري كنند براي دولت مانع ايجاد نكنند

رئيس جمهور در ادامه با اشاره به آغاز اجراي مرحله دوم قانون هدفمندي يارانه ها ضمن قدر داني از همراهي مردم در انحام مرحله گفت: مرله دوم با رويكردي عادلانه تر و بررسي بيشتر با هدف بهره مندي عادلانه اقشار آسيب پذير از يارانه هاي نقدي انجام خواهد شد.

دكتر محمود احمدي نژاد در بخش ديگري از سخنان خود  به سازندگي مناطق محروم اشاره و اظهار داشت در سه دور گذشته سفر هاي هيات دولت به شهرستان دهلران 155 طرح و پروژه تصويب شده است. كه از اين ميزان 60پروژه بطور كامل اجرا ، 56 پروژه در دست اجرا و 39 پروژه اجرا نشده است. وي هدف  سفر چهارم هيئت دولت به استان ايلام و شهرستان دهلران را تكميل و اتمام پروژه هاي ناتمام مصوب سفرهاي گذشته  و مطالعه ظرفيت هاي قابل توسعه درشهرستان دهلران بيان كرد.

در پايان اين ديدار دكتر محمود احمدي نژاد رئيس جمهوربادردست داشتن پرچم جمهوري اسلامي ايران به همراه مردم شهيد پرور دهلران در حاليكه پرچم جمهوري اسلامي را به اهتزاز درآورده بودند سرود اي ايران را در فضاي شهر دهلران طنين انداز نمودند.

مردم شهرستان دهلران كه از ساعات اوليه صبح در ورزشگاه تختي اين شهر درانتظار ديدار رئيس جمهور بودند با دردست داشتن پلاكارد و پارچه نوشته هايي خواهان رفع موانع موجود بر سر راه احداث منازل مسكوني مهر دهلران، تسريع در گاز رساني به شهر دهلران ، تجهيز بيمارستان، تكيمل احداث جاده چم سرخ حاضرميل دهلران ، استغال افراد بومي در پروژه هايي عمراني شهرستان شدند.

فرماندار دهلران با تشريح عملكرد دولت نهم ودهم درشهرستان مرزي دهلران گفت:دهلران با 7هزار كيلومتر مربع مساحت دومين شهرستان استان ايلام است

بهزاد عليزاده افزود: در دهلران با توجه به منابع عظيم نفت وگاز ،آب وخاك  وكشاورزي در دولت نهم ودهم سرمايه گذاريهاي عظيمي در راستاي توسعه وترقي شهرستان توسط دولت عدالت محور انجام شده است

وي به احداث سدهاي ميمه وديرج اشاره واظهارداشت:اجراي شبكه هاي آبياري وزهكشي در سطح 54هزار هكتار است كه 20هزار هكتار آن به بهره برداري رسيده است

عليزاده گاز رساني به دهلران رااز مصوبات سفر سوم اعلام وگفت: خط انتقال وشبكه گاز شهري دهلران از پيشرفت مناسبي برخوردار است

وي احداث سيلوهاي ذخيره گندم به مقدار 75هزار تن وكنار گذر را از ديگر خدمات دولت عدالت محور دانست وگفت:توجه به ايجاد بازارچه مرزي،تسريع درعمليات اجرايي پتروشيمي وپالايشگاه،جاده چمسرخ حاضرميل از خواسته هاي مردم مرزي دهلران است

امام جمعه دهلران نيز خواستار تكميل تجهيزات بيمارستان دهلران،سهم دهلران از آب سد كرخه براي كشاورزان،تمديد وامهاي كشاورزي،توجه به راههاي مواصلاتي شهرستان با استان ايلام وخوزستان،اعتبار براي تكميل جاده چمسرخ حاضرميل،بازارچه مرزي،پالايشگاه وپتروشيمي،كارخانه سيمان،دانشكده كشاورزي،ايجاد حوزه علميه ومصلا،احداث خانه هاي عالم ومجتمع فرهنگي دفاع مقدس،وضعيت بازنشستگان وتبديل ميمه زرين آباد به بخش شد

 

 

 

 

 


آپلودسنتر آپ98

ويژه ي احمد كاظمي

فاتحان بيت المقدس3/ خاطرات قاسم سليماني از سردار شهيد احمد كاظمي

انتظار داشتم روزنامه ها بنويسند فاتح خرمشهر شهيد شد+ متن بيسيم احمد كاظمي در لحظه آزادي خرمشهر

 

 سردار قاسم سليماني فرمانده وقت لشگر ثارالله معتقد است كه سردار شهيد احمد كاظمي فاتح واقعي عمليات بيت المقدس و آزادي خرمشهر بوده است. در ادامه برخي خاطرات قاسم سليماني از احمدكاظمي درباره عمليات بيت المقدس را مي خوانيد.

فاتح خرمشهرشهید شد

من تصورم این بود که وقتی خبر شهادت حاج احمد گفته شد ، حداقل تیتر همه روزنامه های ما این جمله باشد که : فاتح خرمشهرشهید شد

همان طوری که وقتی بزرگی از ما در ادبیات ، هنر ودر هر چیزی ، از بین ما می رود و فوت می کنـد ما بلا فاصله تیتـر می زنیم برایش که مثلا  "پدر علم ریاضی" ایران از دنیا رفت . فکر می کنم حقی که احمد به گردن ملت ایران داشت با حقی که دیگر اندیشمندان مختلفی که مورد تجلیل هستند و به حق هم باید مورد تجلیل باشند، کمتر نباشد و شاید هم در ابعادی بیشتر باشد. یعنی خیلی ها باید خودشان را مدیون شهید کاظمی بدانند.حقیقتا اگر بخواهیم حاج احمد را تشریح بکنیم باید برگردیم به جنگ . از جمله کسانی که غریب بود شهید کاظمی بود، شهید کاظمی محور چند تا فتح بزرگ بود . در جنگ می توانیم بگوئیم که شاه کلید این فتوحات او بود . یکی از برجستگی های شهید کاظمی هم همین بود. یعنی اگر گفته بشود زیرک ترین فرمانده ما در جنگ احمد بود؛ حتما سخنی به گزاف گفته نشده و احمد به این معنا زیرک بود که با تدبیر ترین بود.

احمد قابل جايگزين نبود

احمد به نیروی زمینی مقام داد نه نیروی زمینی به احمد. لذا در هر کجا قرار می گرفت او تأثیرات معنوی اش، تأثیرات رفتاری واخلاقی اش بی نظیر بود، ما در تاریخ انسانها کمتر داریم آدم به این خوبی جامع باشد، آدمهای جامع نادرند، اینطوری نیست که ما فکر می کنیم جامعه ما پر از احمد است و کسانی جای این خلأ ها را پر می کنند، نه اینطور نیست، امکان ندارد که این خلأها به سادگی پرشود، طول می کشد در جامعه بشری کسانی مثل احمد متولد شوند. سیصد سال، پانصد سال طول کشید که یک فردی مثل امام خمینی(ره) در جامعه ظهور کرد، به سادگی نمی تواند مثل امام خمینی(ره) متولد شود.

هر پانصد سالی، هر چهارصد سالی و هر دویست سالی جامعه یک چنین انسانی را تحویل می گیرد. اینها چیزهایی نیست که ما فکر کنیم به سادگی قابل بدست آوردن است، قابل جایگزین شدن هستند، نه اینجوری نیست.

نکته دیگر، هرکسی ممکن است تأثیری داشته باشد اما تأثیرات با هم فرق می کند و مشکل این است که ما در زمان حیات آنها قدر این تأثیرات را کمتر می دانیم. یک شخصیتی می آید مثل علامه امینی و الغدیر را می نویسد. مرحوم آقای شیخ عباس قمی  می آید مفاتیح الجنان را می نویسد آنها یک تأثیری دارند و یک هدایتی دارند و امام خمینی(ره) که نظام جمهوری اسلامی را تأسیس می کند یک تأثیر دیگردارد. شخصیت شهید کاظمی را هم در این بعد باید مورد جستجو قرار داد. احمد فقط فرمانده لشکر نبود، ما با او نزدیک بیست و هفت سال زندگی کردیم، رشد کردیم. در ظاهر او فرمانده لشکر بود و ما هم فرمانده لشکر بودیم و خیلی از دوستانمان هم که شهید شدند فرمانده لشکر بودند، اما تأثیرات کاملاً متفاوت بود.

 

تأثیرات شهید کاظمی در جنگ صرفاً تاثیر یک فرمانده لشکر نبود، که مثل ده یا دوازده تا لشکری که در جنگ وجود دشتند او هم سهمی دارد نقشی داشت و آن نقش را ایفا می کرد، اینگونه نبود.اجزاء لشکر مثل یک بناست همه اعضای این بنا در آن تأثیر دارند، اما محور ومبنای اساس این بنا ستونهای این بنا هستند. در جنگ احمد جزء ستونهای این بنا بود، هم در آن ارزشهایی که در جنگ بوجود آمد که من اشاره به آنها می کنم. او نقش یک مربی را داشت.چند نفر در جمع ما بودند، نقش مربی داشتند، نه مربی به معنای مربی نظامی که آموزش نظامی بدهند، نه، مربی جامع تر از این حرفها، و بدون اینها و یا در هرجلسه ای که اینها نبودند نقص بود و وقتی که بعضی هاشون شهید شدند.این نقص تا آخر جنگ باقی ماند و این سه نفر نقش مربی را داشتند، حسن باقری، حسین خرازی واحمد کاظمی.

اگر همه ما می نشستیم در جنگ حرف می زدیم، تصمیم گیری می کردیم، سکوت هر یک از این سه نفر، حتماً امکان تصمیم گیری را مشکل می کرد، حرف آخر را می زدند، اگر مخالفت می کردند با عملیاتی، حتماً یک مسأله و دلیل داشت و اگر اصرار می کردند همینطور بود، ما در 10 عملیات بزرگ جنگ، یعنی عملیات ثامن الائمه، طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس، بدر، خیبر، والفجر 10، کربلای 5، والفجر 8 در هر ده عملیات بزرگ جنگ، شش عملیات ناجی تصور محورش احمد بود. درثامن الائمه(ع) ایستاد تا دشمن آبادان را نگرفت، برای شکست محاصره آبادان، احمد و حسین دو محور اصلی واساسی بودند.

 

در عملیات بیت المقدس در شب نوزدهم یا هیجدهم وقتی همه خسته شده بودیم همه وسواس داشتند که عملیات برای دو هفته به تأخیر بیفتد، آنجا حسن باقری صحبت کرد،گفت ما به مردم قول داده ایم. گفتیم خرمشهر در محاصره است چطور می توانیم برگردیم همه خسته بودند چون ما چهل روز بعد از عملیات فتح المبین، عملیات بیت المقدس را شروع کرده بودیم دو لشکر خرمشهر را تصرف کردند هر کدام با پنج گردان یعنی سه هزار نفر در مقابل بیست هزار نفر دشمن، لشکرهای احمد و حسین بودند. در عملیات خیبر همه دستاوردها منحصر به آن چیزی شدکه احمد مهیا کرد یعنی جزایر.در بدر مثل یک شهاب، جبهه را شکافت رفت داخل. من یادم نمی رود وقتی آخر شب مهدی باکری شهید شده بود همه رزمندگان جبهه را تخلیه کرده و عقب نشینی کرده بودند، فقط ده نفر مانده بودند که اصرار می کردند با التماس احمد را از منطقه بدر خارج کنند، نمی آمد. می گفت: چرا جنگ ما اینطور شد؟ به اینصورت در آمد؟شخصیتی مثل احمد کاظمی، تأثیرات یک فرمانده لشکر که فقط خرمشهر را آزاد کرد، نبود، پرورش چنین فضایی بود که امروز 17 سال از جنگ می گذرد اما هر روز این نام، نام بسیجی فرهنگ جنگ و توجه به آن در جامعه ما ضروری تر به چشم می خورد و احساس می شود.این نقش احمد بود، نقش حسین بود نقش حسن باقری بود، نقش مهدی زین الدین بود، نقش شهید علی  رضائیان بود و دهها فرمانده ای که شهید شدند و اینها محور های اصلی اش بودند.

خرمشهر مرهون رشادت شهید کاظمی

درعمليات  «بيت‌المقدس» و آزادي خرمشهر لشكر ايشان در مرحله نخست عمليات و در مرحله آخر آن، توانست نقش فوق‌العاده‌اي ايفا كند به گونه‌اي كه در روزهاي پاياني درگيري «بيت‌المقدس» كه نيروهاي ايراني، توان كافي براي آزادي خرمشهر نداشتند و تقاضاي چند هفته بازسازي را از فرماندهي کردند، در شب نوزدهم یا هیجدهم وقتی همه خسته شده بودیم ، همه وسواس داشتند که عملیات برای دو هفته به تاخیر بیفتد، آنجا حسن باقری صحبت کرد،گفت ما به مردم قول داده‌ایم. گفتیم خرمشهر در محاصره است چطور می‌توانیم برگردیم. همه خسته بودند چون ما چهل روز بعد از عملیات فتح المبین، عملیات بیت‌المقدس را شروع کرده بودیم. شهید کاظمی توانست با كمك شهيدخرازي آخرين مرحله عمليات آزادسازي خرمشهر را انجام دهد. ايشان نيروهاي عراقي را در خرمشهر محاصره و شهر را آزاد كردند ، با دو لشکر خرمشهر را تصرف کردند هر کدام با پنج گردان یعنی سه هزار نفر درمقابل بیست هزار نفر دشمن، لشکرهای 8 نجف و 14 امام حسین تحت فرماندهی احمد و  حسین بودند.و اينگونه بود كه در همه عمليات‌ها تا پايان جنگ، شهید کاظمی بدون استثنا نقش فعال و موفقي داشت؛ وي از افراد مؤثر در آزادسازي خرمشهر بود و اين شهر تا ابد، مرهون رشادت كاظمي است.

مكالمه بي سيم سرداران شهيد خرازي و احمد كاظمي با سردار رشيد در لحظه آزادي خرمشهر

حسین حسین  رشید : حسین جان ببین ،‌ ببین ، شما الان داخل خود شهرید؟

رشید رشید حسین : چی ؟ کی؟ پیام شما مفهوم نیست رشید جان دوباره بگید؟

حسین جان : شما شمارو میگم خودتون ، کجائید الان داخل شهرید؟

رشید رشید حسین : ببین رشید جان ما داریم می ریم جلوشما با احمد کاظمی هماهنگ کنید مفهومه ؟ ما تو شهر نیستیم مفهومه؟

احمد احمد رشید:احمد ببین الان حسین منتظر هماهنگی شماست تا کارشونو شروع کنند و عملیاتو با هماهنگی اجرا کنید شما کجائیدالان؟

رشید رشید احمد : آقا جان ، ما داخل خود شهریم ، واینا که تو شهرن اومدن پناهنده شدن مفهوم شد!!!

احمد احمد رشید: احمد جان قطع و وصل می شه ! دوباره بگو؟ چی گفتی؟

رشید رشید احمد : رشید با اون یکی دستگاه صحبت کن مفهوم شد؟

باشه احمد همین الان... همی الان.

رشید رشید احمد : آقا ما تو شهریم بهش بگو ، به محسن بگو ما تو شهریم ، ما تو شهریم و پنج شش هزارنفرم اومدن پناهنده شدن ما تو شهریم ما داریم اونارو تخلیه می کنیم ما تو شهریم و تمام نیروهامون تو خود شهرن !!!

رشید رشید احمد : رشید جان مفهوم شد؟

 

احمد احمد رشید: قابل فهم نبود ! شما کجائید احمد ؟!! ببین اگه یه پستی در مسیر راه صدای شمارو رله کنه من صداتونو متوجه می شم و به محسن پیامتونو می گم ، به محسن پیامتونو می گم ...

رشید رشید احمد: رشید جان می گم من تو شهرم و همه نیروها تو شهر اومدن اسیر و پناهنده شدن مفهوم شد؟

احمد جان ! بله بله من فهمیدم چی گفتید می گید من تو شهرم و کلیه نیروها پناهنده شدن !! ببین برادر احمد مراعاتم کنید چوبی ، چیزی نخوریدا .

رشید  رشید: بابا نترس ، نترس الان بیش از شش هزار نفربه ما پناهنده شدن بیش ازشش هزار نفر مفهوم شد رشید جان ؟

احمد جان : چقد ؟ نفهمیدم دوباره بگو چند هزار نفر؟

رشید: بابا گفتم بیش از شش هزار نفر شش هزار نفر مفهوم شد؟ ودارن هی زیاد می شن. مفهوم شد؟

احمد احمد رشید : بیش از شش هزار نفر؟ بله ؟  خدا اجرت بده مفهوم شد بله فهمیدم .

رشید رشید احمد : رشید جان بله بله تو شهر خرمشهر تا چند لحظه پیش تظاهرات بود ، تظاهرات بود،وکلیه اسرا یا حسین می گفتند والله اکبر و تسلیم می شدن. خوب مفهوم شد؟

احمد جان : این یه قسمت حرفت نا مفهوم بود دوباره تکرار کن ؟

رشید رشید احمد: می گم تو شهر خرمشهر تا چند لحظه پیش تظاهرات بود وکلیه اسرای عراقی الله اکبر و یا حسین می گفتنو تسلیم می شدن.

احمد احمد رشید: بله بله ، مام اینجا فهمیدیم تشکر آقا الله اکبر،الله اکبر، الله اکبر همه چیو فهمیدیم.

رشید رشید احمد : رشید جان خداوند خرمشهر و آزادش کرد. آزادش کرد....

احمد پیام توکاملا دریافت شد به امید پیروزی واقعی بر استکبار جهانی.      

ناگفته هاي وزير اطلاعات از فتنه 88

وزیر اطلاعات در دیدار با جمعی از پرسنل نیروهای مسلح، ناگفته هایی از حوادث و فتنه پس از انتخابات سال گذشته ریاست جمهوری بیان کرد. 
      
به گزارش باشگاه خبرنگاران،حجت الاسلام حیدر مصلحی وزیر اطلاعات در دیدار با جمعی از پرسنل نیروهای مسلح، اهمیت توجه به فرهنگ دفاع مقدس را یاداور شد و گفت: توجه به آن دوران درخشان، هشداری و وسیله ای برای بیداری از خواب غفلت و فاصله نگرفتن با ارزشها است.

وی عمده ترین موضوع مورد توجه در سخنرانی خود را "موانع ولایت محوری" معرفی کرد و افزود: مقوله ولایت محوری و ولایت مداری موضوعی است که در دوران ائمه معصومین و بعد از آن، مورد توجه است.

ادامه مطلب را بخوانید

ادامه نوشته

ناگفته‌هاي ديدار نمايندگان‌كانديداها با رهبري؛ ..."آقا" به کسي باج نمي‌دهد

آنچه در دیدار مقام معظم رهبری با اعضاي ستادها در یکی از حساس‌ترین لحظات تاریخ این ملت گذشت، بی تردید "رمز عبور" این ملت از گردنه های خطیر در این بیست سال زعامت مقام معظم رهبری بوده است. قسمت دوم این جلسه که سراسر حماسه و نگارگرجلوه صفت شجاعت بی نظیر و عدالت بی همتای رهبری عزیز بود، از چشمان همگان پوشیده نگاه داشته شد.




به گزارش رجانيوز، هفته نامه 9 دي در اولين شماره كه امروز به روي دكه ها رفت، در نوشته‌اي به قلم جعفر فرجي كه از سوي ستاد انتخاباتي دكتر احمدي‌نژاد در اين نشست حاضر بوده ناگفته‌هايي خواندني مطرح كرده است.


این جلسه با دعوت رهبری و چند روز بعد از راهپیمایی اعتراضی میدان آزادی جریان فتنه برگزار شد. برخی با این نگاه آمده بودند که امتیازی نصیب‌شان خواهد شد...

ادامه نوشته

                "مهدي كروبي" در دوران مديريت بنياد شهيد

 همسر شهيد"مرتضي پاليزواني"درگفت وگو با روزنامه وطن امروز خاطراتي را از رفتار ومنش مديريتي دبير كل حزب اعتماد ملي بيان كرده است كه عينا" منتشر مي شود- در این مدتی که در بنیاد بودید، فضای مدیریتی را چگونه دیدید؟
- اجازه بدهید من فراتر از بحث‌ شما صحبت کنم و برگردیم به ستاد بنیاد شهید، همان جایی که شروع کار من بود. وظیفه ستاد بنیاد شهید آمادگی برای جشن‌های 22 بهمن بود، به این صورت که در آستانه 22 بهمن میهمان‌های مختلفی را از کشورهای مختلف دعوت و مراسم ویژه‌ای را برگزار می‌کرد. وظیفه ما در ستاد، دعوت از میهمانان خارجی و خانواده‌های شهدا بود.

صرف اینکه جشنی برگزار شود و 22 بهمن بنیاد شهید میزبانی جشنی را داشته باشد، رئیس بنیاد شهید سخنرانی کند و تقدیری نیز از برخی خانواده‌ها شود مهم بود اما درباره میزان خرجی که در این میهمانی‌ها صورت می‌گیرد، کسی به آن توجه و نظارت نمی‌کرد.
برای مثال در جشن 22 بهمن سال 59 یک سری از خانواده‌های شهدای خارجی از جمله کشورهای بحرین، عراق، لبنان و امارات و برخی کشورهای دیگر که من الان حضور ذهن ندارم و برخی خانواده‌های شهدای ایرانی هماهنگ شد تا با یک هواپیمای اختصاصی به مشهد مقدس بروند. من به عنوان میهماندار حضور داشتم. همچنین یک خانم مترجم که بعد از ما به همراه آقای کروبی آمدند، خواهر یکی از مدیران بنیاد و خانواده‌های رئیس و مسؤولان بنیاد شهید هم در این سفر حاضر بودند. ما در هتل‌های اترک و اطلس مشهد برای 3 روز مستقر شدیم و بنا به دستور رئیس بنیاد همه چیز به‌طور کامل در اختیار میهمانان بود تا جایی که با فشار آقای کروبی، حرم حضرت امام رضا(ع) هم یک شب در قرق میهمانان بود و پس از پایان سفر به دستور آقای کروبی به هر یک از میهمانان یک بسته بزرگ زعفران جدای از هدایای مفصل دیگر به عنوان سوغات مشهد اهدا شد.سه روز آخر این سفر هم میهمانان در هتل شرایتون تهران مستقر شدند.

- لطفا درباره کمیته آقای کروبی کمی بیشتر توضیح دهید.
- من وقتی با شهید پالیزوانی ازدواج کردم ایشان تعریف می‌کرد در یک جریانی من و برادرانم را گرفتند و به مکانی به نام کمیته بنیاد در چیذر بردند و یک هفته‌ای آنجا بودیم.

- یعنی آقای کروبی شخصا بازداشتگاه ترتیب داده بود؟
بله. بازداشتگاه داشت. حالا من فکر می‌کنم و شنیدم که جاهای دیگری هم این بازداشتگاه‌ها بوده، برای مثال یکی از این بازداشتگا‌ه‌ها در ساختمان بنیاد در خیابان طالقانی وجود داشته است.

ادامه نوشته

نشست انس با نخبگان بسیحی

فرمانده سپاه دهلران گفت :

اختلاف ما با دشمن اختلافی اعتقادی و مبنایی است

سرهنگ اکبری فرمانده سپاه ناحیه دهلران در جمع نخبگان بسیجی این شهرستان از جنگ نرم بعنوان جنگی خاموش و ویران کننده یاد کرد و گفت:رهبر معظم انقلاب در سالهای گذشته با بصیرت تمام این فتنه ی خاموش را گوشزد فرمودند وی بصیرت را  از ویژگیهای مهم رهبر انقلاب برشمرد.

فرمانده سپاه دهلران در جمع نخبگان بسیجی دهلران که به منظور بررسی راههای مقابله با تهاجمات فرهنگی و جنگ نرم دشمن در شهرستان دهلران گردهم آمده بودند  اضافه کرد: تهدیدات فرهنگی بسیار خاموش و پیچیده است و مثل جنگ سرد نیست وامروزه مرزها ی جغرافیایی برداشته شده و مرزها ی فرهنگی وارد خانه ها شدند. وی گفت اختلاف ما با دشمن اختلافی اعتقادی و مبنایی است وی روشنگری وبصیرت را از ویژگیهای مهم نخبگان بسیجی دانست . وافزود وظیفه ماست که جوانان را حفظ کنیم وآنها را در خط ولایت نگه داریم .

رئیس اداره آموزش وپرورش دهلران نیز در این نشست فرهنگی با بیان اینکه دشمنان با راه اندازی جنگ نرم قصد مقابله با اسلام و دین ما رادارند اکنون که ایران پیشتاز اسلام است دشمنان با ایران مبارزه می کنند. قاسمی با اظهار اینکه درمقابل هر تهدید نرم و فرهنگی دشمن باید چندین محور فرهنگی دینی و ارزشی به جوانان ارائه شود گفت:  باید جوانان را  درک کنیم و آنها را از جاذبه های شیطانی و وسوسه انگیز ارائه شده از سوی غرب و دشمنان اسلام بازداریم .

رئیس اداره آموزش و پرورش دهلران در ادامه نقش نخبگان بسیجی در برابر تهدیدات نرم دشمنان در جتمعه و خانواده ها بسیار اثرگذار توصیف کرد و خاطر نشان کرد: سامان دادن بسیج و جوانان دحت عنوان کانون نخبگان بسیجی برای مقابله با گستاخی های بیگانگان در طرح ریزی جنگ نرم و انحراف جوانان امری ضروری است

وی کمبود روحانیون و طلبه های فعال درمساجد،  مدارس، دانشگاهها، مراکز فرهنگی و آموزشی شهرستان دهلران را بسیار نگران کننده خواند و گفت امروزه با وجود این تهدیدات فرهنگی و اعتقادی اگر برای دانش آموز و جوان ما شبهه ای ایجاد شود باید به افراد کارشناس مسائل دینی و روحانیون مراجعه کنند که این خلأ  واقعاً احساس می شود.

این نشست با ارائه نظرات و راهکارهای  نخبگان بسیجی و تصویب تشکیل کانون نخبگان بسیجی و فعال نمودن کانون هنرمندان بسیجی پایان گرفت .

 

هفتادو دو تن

محمد احمديان

تير سال 1378 بود. حوادث سياسي و فرهنگي، مردم را دلتنگ شهدا كرده بود. سردار باقرزاده اكيپ‌هاي تفحص را جمع كرد و گفت: «مردم تماس مي‌گيرند و درخواست مي‌كنند مراسم تشييع شهدا بگذاريد تا عطر شهدا حال و هواي جامعه را عوض كند.» تعداد شهداي كشف شده توي معراج، كمتر از ده شهيد بود. سردار باقرزاده گفت: «برويد توي مناطق به شهدا التماس كنيد و بگيد شما همگي فدايي ولايت هستيد. اگه صلاح مي‌دانيد به ياري رهبرتان برخيزيد.» چند روزي گذشت. سردار تماس گرفت و آخرين وضعيت را از من پرسيد. گفتم چيزي پيدا نشد. پرسيد: «به شهدا گفتيد؟» گفتم: «سردار! بچه‌ها دارند زحمت خودشون رو مي‌كشند.» گفت: «همان چيزي كه گفتم، عمل كنيد!» شب بود كه با برادران علي شرفي و روح‌الله زوله مهيا مي‌شديم فردا به سمت هورالعظيم حركت كنيم. صبح حدود ساعت 30/10 به منطقه شط‌العلي، محور عملياتي بدر و خيبر رسيديم. براي رفع تكليف، جملات سردار را بازگو كردم. نهار را خورديم و برگشتيم. عصر بود رسيديم اهواز. به ستاد اعلام شده بود در شلمچه تعدادي شهيد پيدا شده. از خوشحالي بال درآوردم. خودم را رساندم شلمچه. 16 شهيد پيدا شده بود. شهدا را آوردم پادگان. چند ساعتي بيشتر توي پادگان نبودم كه گفتند از هور تماس گرفتند كه شهيد پيدا شد. ديگر توي پوست خودم نمي‌گنجيدم. شده بودند 19 شهيد. چند روزي گذشت و از شرهاني و فكه، هر روز خبر خوشي مي‌رسيد. نماز مغرب و عشا را خوانده بوديم و مشغول خوردن شام بوديم كه سردار تماس گرفت: «چه خبر؟» گفتم: «شهدا خود را رساندند. درهاي رحمت خدا باز شد.» گفت: «فردا صبح شهدا را به سمت تهران حركت بده.» گفتم: «سردار! چند روز ديگه اجازه بديد.» تأكيد كه حتماً فردا صبح حركت كنيم و از تعداد شهدا پرسيد. گفتم: «هنوز شمارش نكرده‌ام.» و همين طور كه گوشي را با كتفم نگه‌داشته بودم، شروع كردم به شمردن: «16 تا فكه؛ 18 تا شرهاني ... جمعا شد 72 شهيد.» سردار گفت: الله‌اكبر! روز عاشورا هم 72 نفر پاي ولايت ايستادند.» سعي كردم به بهانه‌اي معطل كنم تا تعداد شهدا بيشتر شود. اما دستور همان بود؛ 72 شهيد به نيابت از 72 شهيد عاشورا در پاسداري از حريم ولايت، تشييع شدند. كشف يك داروي شفابخش در جريان تفحص برون‌مرزي تازه در برون‌مرزي شلمچه شروع به كار كرده بوديم. آقا مجيد پازوكي مسئول بود. قرار شد من هم بروم شلمچه و آقا مجيد زحمت كشيده بود من را به عراقي‌ها معرفي كرده بود. دستور اين بود كه براي جلوگيري از حساسيت عراقي‌ها، نگوييم كه از بچه‌هاي زمان جنگ هستيم. آقا مجيد كه آثار جراحات زمان جنگ روي دستش بود، به عراقي‌ها مي‌گفت دستم را سگ گاز گرفته و بساط خنده هميشه فراهم بود. عراقي‌ها هم منظور آقا مجيد را نمي‌فهميدند. عراقي‌ها من را با نام حاج قاسم، داراي مدرك دكتري و فارغ‌التحصيل از امريكا مي‌شناختند. وقتي بهم گفت كه جريان چيه، همه‌اش خدا خدا مي‌كردم كسي مريض نشه كه آبروي دكتر نره. عراقي‌ها، خصوصاً افسر مسئول آنها، خيلي دوست داشت از وضعيت اجتماعي امريكا اطلاعاتي داشته باشه. سعي مي‌كرد به من نزديك بشه. من هم كه تنها سفر برون مرزي ثبت‌شده توي زندگي‌ام عراق بود كه اون هم با جنگ همراه بود، سعي مي‌كردم طفره برم. يه روز ازم پرسيد: «بلدي انگليسي صحبت كني؟» من براي جلوگيري از آبروريزي گفتم كه دستور صحبت كردن ندارم و از اين جور قصه‌ها. اما عاقبت بلايي كه ازش مي‌ترسيدم، سرم آمد: افسر عراقي آمد پيشم و گفت: «همسرم مريضه و پاش ورم كرده.» من خودمو جمع و جور كردم و گفتم: «فردا برات دارو مي‌آورم.» وقتي آمديم ايران، كميسيون پزشكي با حضور من، آقا مجيد، راننده بيل مكانيكي، آشپز و راننده تريلي تشكيل شد و قرار شد بي‌خطرترين راه را انتخاب كنيم. توي مقر مقداري خمير دندان تاريخ مصرف‌گذشته داشتيم. برداشتم با رب گوجه‌فرنگي مخلوط كردم و توي تكه كاغذي پيچيدم و گذاشتم توي يخچال. صبح وارد خاك عراق شديم. افسر عراقي سراغم آمد و من داروي اختراعي را بهش دادم و گفتم: «از اين دارو تو اير

شهيد عبدالصالح امينيان

شهيد عبدالصالح امينيان :

در سال 38 ه ش در مشهد مقدس به دنيا آمد ودر جمع گرم خانواده اي مذهبي زندگي را آغاز نمود تحصيلاتش را در رشته برق در هنرستان صنعتي مشهد تا اخذ ديپلم متوسطه ادامه داد در ايام مبارزات عليه دولت ستم شاهي حتي شبها هم دست از مبارزه برنداشت وبا پخش اعلاميه و اطلاعيه هاي حضرت امام (ره) و نوشتن شعار برروي ديوار به شكوفا شدن انقلاب اسلامي كمك نمود ساواك اورا يكبار دستگير كرده و پس از 24 ساعت وبا شكنجه بسيار او را آزاد كردند با شروع جنگ تحميلي در مسجد محل (ابوذر) نام نويسي كرد وپس از گذراندن دوره آموزش در مراكز آموزش سپاه در مورخه 7/7/59 راهي ايلام شد در فروردين ماه 60 وارد سپاه دهلران شد وبه دليل لياقت وكارداني به فرماندهي سپاه دهلران منصوب شد او در مناطق عملياتي : سومار ، ميمك ، مهران ، گيلانغرب ، كاني سخت ، شور شيرين ، موسيان و دهلران دلاوريهاي بسياري از خود نشان داد وسرنجام در عمليات والفجر 3 در خرداد ماه 62 در كربلاي مهران به شهادت رسيد

0 فرازي از وصيت نامه شهيد امينيان :

خدايا تو ميداني كه من در اين راه قدم گذاشته ام فقط وفقط هدف خواست و رضاي تو بوده وبس. خدايا اين شهادت را از من قبول كن ومرا دركنار شهداي راه حسين وراه كربلا قراربده .

درهای آسمان هنوز باز است

اشاره: «تفحص سيرة شهدا» كه مركز تخصصي روايتگري دفاع مقدس است و حجت‌الاسلام ماندگاري مسئوليت آن را بر عهده دارد، پر است از دل‌سوختگاني كه سالهاست شهدا و مناطق عملياتي دفاع مقدس را به زائران عاشق آنها معرفي مي‌كنند. در اين ستون، نمونه‌اي از روايت اين عزيزان در مناطق مختلف را خواهيم خواند.

نمي‌دانم شما معروف‌ترين خاطرة تفحص را شنيده‌ايد يا نه؟ خاطرة معروف شهيد غلامي را؟ بارها شهيد غلامي و بعد از آن، راويان آن حماسه‌ها، اين قصه را بر زبان جاري نمودند كه:‌ وقتي خواستيم كار تفحص را در منطقه عمليات محرم آغاز كنيم. ابتدا اجازه كار در اينجا را به ما نمي‌دادند. مي‌گفتند امنيت ندارد، منافقين توي منطقه‌اند. نمي‌شود.... وقتي اصرار ما را ديدند، قرار شد يك هفته به صورت موقت در منطقه كار كنيم. اگر شهيدي يافتيم، مجوز بدهند و ما رسماً وسايلمان را بياوريم و شروع به كار كنيم.

مينهاي منطقه، منافقين، عراقيها و موانع خورشيدي، سيمهاي خاردار، تله‌هاي انفجاري و.... از هيچ‌كدام آن قدر نمي‌ترسيدم كه از دست خالي برگشتن، مي‌ترسيدم. روز آخر ماندمان، نيمه شعبان بود. آن روز با رمز «يا مهدي» حركت كرديم. عجيب همه پريشان بوديم، خورشيد هم دستپاچه بود، زودتر از هميشه مي‌خواست خود را به پشت ارتفاع 175 برساند.

نزديك غروب، لحظة وداع، هر كدام از بچه‌ها وسيله‌اي را براي تبرك و يادگاري برداشتند. من هم رفتم، سراغ شقايق وحشي، مي‌خواستم از ريشه درش بياورم و بگذارم قوطي كنسرو. وقتي شقايق را آرام جدا كردم، ديدم ريشة شقايق روي جمجمة شهيد سبز شده، محل سجده‌گاهي با صلوات بر محمد و آلش. شهيد را بيرون آورديم، بعد از استعلام پلاك شهيد، متوجه شديم عيدي آقا امام زمان(عج) به ما، شهيد مهدي منتظر القائم است از لشكر امام حسين(ع).

مي‌بينيد باز هم ردپاي آن يار سفر كرده در آغاز تفحص در شرهاني ديده مي‌شود! بايد از آن شهيد و اين جست‌وجوگران نور درس بگيريم كه چگونه به دنبال گمشده بايد گشت! شرهاني سرزمين جست‌وجو به دنبال نور است. سجده‌گاه ملكوتيان درسهاي زيادي دارد براي بشر امروز؛ درسهاي جاودانه و قانونهايي براي تفحص و جست‌وجوي نور.

برادر محمد احمديان كه خود گنجينة خاطرات جنگ و تفحص و روزهاي غربت شهدا در شهرهاست، برايمان تعريف مي‌كرد: در همان سالهاي اول تفحص، در فصل تابستان، هواي منطقه بسيار گرم شد. شدت تابش نور خورشيد به حدي بود كه هر كسي تحمل آن را نداشت. امكانات لازم هم در منطقه نبود. شهيد غلامي را كه به علت عارضة شيميايي و مجروحيت حال مناسبي نداشت، با اصرار راضي كرديم كه به اصفهان برگردد و ما كار را در منطقه ادامه دهيم.

چند روزي گذشت، شدت گرما داشت ما را هم از پا درمي‌اورد . تشنگي به حدي بود كه بعد از ظهر به دشت عباس رفتم و با شهيد غلامي تماس گرفتم و اجازه خواستم كه يكي دو ماه كار را تعطيل كنيم و برگرديم اصفهان، تا هوا مساعد شود.

شهيد غلامي پشت تلفن لحظه‌اي سكوت كرد و گفت: يك چيز را به من بگو و اگر خواستي كار را تعطيل كني، تعطيل كن و بيا اصفهان. فقط بگو: عاشق نيستم و بيا.

در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن

شرط اول قدم آن است كه مجنون باشي.

جست‌وجو بايد عاشقانه باشد. تفحص عاشقانه است كه نتيجه‌ مي‌دهد. همان‌گونه كه در شب عمليات محرم، حسين خرازي عاشقانه فرماندهي كرد، نيروها عاشقانه به خط زدند، آسمان عاشقانه باريدن گرفت و چفيه‌ها عاشقانه به هم گره خورد و 360 كبوتر عاشق با جان خود، قفل عمليات را شكستند و با عبور رود دوايرج قلب دشمن متجاوز را نشانه رفتند، غلامي هم عاشقانه رد مولاي خود را تا ارتفاعات 175 شرهاني جست‌وجو كرد. دوستان و ياران او هم سالهاست كه در همان سرزمين از بيات تا فكه را عاشقانه زير پا مي‌گذارند و حتي كانالهاي خطرناك مجليه و موانع چم هندي مانع حركت آنها نمي‌شود. همانهايي كه صبحها را با دعاي عهد و توسل، با عزيزي از آل طاها تجديد بيعت مجدد مي‌كنند و به دنبال نور مي‌روند.

فرداي آن روز، آن چند جوان كه درس عاشقي را از فرمانده خود آموخته بودند، پا به ميدان مين گذاشتند. از موانع عبور كردند و مزد عاشقي خود را در آن سرزمين گرفتند؛ پلاكي برق زد و شهيدي خود را نشان داد.

وقتي شهيد را در آغوش گرفته بودند و در ميدان مين مي‌دويدند،‌ والمرهاي شرهاني هم همراهي كردند و فقط موجب ترس صاحبان خود شدند. رمز اين را كه پاي شاگرد عاشقي به سيمهاي تله گير مي‌كرد و والمرها منفجر نمي‌شدند، بايد از خداي آن سرزمين پرسيد كه دوستدار عاشقان است.

جست‌وجو در اين سرزمين جاودانه است. اين مطلب را وقتي فهميدم كه ديدم بهنام كريميان، آن سرباز قديمي تفحص و نيروي فعال ده ساله تفحص با چشماني باراني از خلوت معراج شهداي شرهاني بيرون آمد و بعد از مدتي فداي تحقق ارمانهاي حضرت روح الله شد.

اگر روزي خواستيد از پل شهيد ايوبي بگذريد و به زيارت شهداي گمنام شرهاني مشرف شويد، يادتان باشد اين سرزمين و محدودة آن پل، به خون صدها شهيد اغشته است و مهندسي و طراحي اين پل به همراه سربازان ارتش در همان‌جا به شهادت رسيد.

پل ايوبي، دروازة ورود به سجدگاه ملكوتيان، محل عبور عزيزاني مانند شهيد خرازي، رداني‌پور، صياد، غلامي، پازوكي ، ضابط و... است.

درهاي آسمان هنوز در اين سرزمين باز است.

شهدا چه می گویند :

شهدا چه می گویند :

عبدالرحمن احمدي

از تمامي اوامر گهربار حضرت امام خيمني پيروي و اطاعت نماييد. دستورهاي ايشان را مو به مو اجرا كنيد. قدر رهبر را حتمأ بدانيد و الا خوف آن مي رود كه در صورت عدم قدرداني از رهبر و ولايت فقيه، مشمول عذاب الهي شويد، تمامي عمرنالايق بنده، فداي يك لحظه عمر امام خميني باد.

 

محمد بروجردي

وجود امام براي ما معيار است. راه او راه سعادت و انحراف از راهش خسران دنيا و آخرت است و من با تمام وجود اين اعتقاد را دارم كه شناخت و مبارزه با جريانهايي كه بين مسلمين سعي در به انحراف كشيدن انقلاب از خط اصيل و مكتبي آن دارند به مراتب حساستر و سخت تر از مبارزه با رژيم صدام و آمريكاست.

 

 علي صياد شيرازي

دستهاي شياطين در جامعه ما دارند خودشان را نشان مي دهند، هجمه هاي فرهنگي دارد در جامعة ما رسوخ پيدا كند به تعبير رهبر معظم انقلاب اسلامي، اين هجمه ها مهمترين سرمايه هاي ما را هدف قرار داده اند و آن هم ايمان ماست ايمان كه سرمايه ما بود و براساس آن خيام عطيم انقلاب اسلامي را پشت سر رهبر كبير انقلاب اسلامي به ثمر رسانديم. ايماني كه ما به اصلي ما بود و ما را در هشت سال دفاع مقدس در مقابل دشمنان اسلام سر افراز كرد. اين ايمان امروز در معرض هجوم است

 

سيد محمد علي جهان آرا

انقلاب بيش از هر چيز براي ما يك ابتلاي الهي و يك آزمايش تارخي و اجتماعي است و در جريان اين ابتلا بايد رنج، محروميت، مصايب و ناملايمات را با آغوش باز بپذيريم و در برابر اشوبها و فتنه ها با خلوس نيت و شهادت بايستيم و از طولاني شدن اين ابتلا و افزايش رنجها و سختيها و ناملايمات نهراسيم، زيرا علاوه بر اينكه خود را از قيد آلودگيهاي چركين و وابستگيها پاك و خالص مي كنيم، انقلابمان و حركت امت شهيد پرور عميق تر و استوار تر مي شود و از انحراف و شكست مصون مي ماند.

 

محمد قنبرلو

(1)عزيزانم بدانيد كه دفاع از ولايت فقيه و مقام معظم رهبري آيت ا... العظمي خامنه اي دفاع از علي (ع) و فرزندان اوست و اين محقق نمي شود جز با تلاشي صادقانه در اجراي او امر برحق ايشان. (2)سعي پدران و مادران و مخصوصأ معلمين بايد بر اسلامي تربيت كردن فرزندان انقلاب باشد، و اين از مسائل بسيار با اهميت براي اسلام و مملكت اسلامي ما است. (3)وصيت من اين است كه پيرو انقلاب و روحانيت باشيد و نگذاريد مردم به روحانيت بدبين شوند. اين باند بازيها و خط بازيها را كنار بگذاريد و هميشه برادرانه و متحد باشيد كه اگر خداي ناكرده اختلافي بين شما بيفتد، ضربه سختي به انقلاب وارد مي شود.

 

گوشه ای از وصیت نامه شهید خرازی

بسم رب الصديقين

خطاب به فرماندهان و رزمندگان اسلام:
- ما لشگر امام حسينيم، حسين وار هم بايد بجنگيم، اگر بخواهيم قبر شش گوشه امام حسين (ع) را در آغوش بگيريم كلامي‌ و دعايي جز اين نبايد داشته باشيم: «اللهم اجعل محياي محيا محمد و آل محمد و مماتي ممات محمد و آل محمد.»
- اگر در پيروزي‌ها خودمان را دخيل بدانيم اين حجاب است براي ما، اين شايد انكار خداست.
- اگر براي خدا جنگ مي‌كنيد احتياج ندارد به من و ديگري گزارش كنيد. گزارش را نگه داريد براي قيامت. اگر كار براي خداست گفتنش براي چه؟
- در مشكلات است كه انسانها آزمايش مي‌شوند. صبر پيشه كنيد كه دنيا فاني است و ما معتقد به معاد هستيم.
- هر چه كه مي‌كشيم و هر چه كه بر سرمان مي‌آيد از نافرماني خداست و همه ريشه در عدم رعايت حلال و حرام خدا دارد.
- سهل‌انگاري و سستي در اعمال عبادي تاثير نامطلوبي در پيروزي‌ها دارد.
- همه ما مكلفيم و وظيفه داريم با وجود همه نارسايي‌ها بنا به فرمان رهبري، جنگ را به همين شدت و با منتهاي قدرت ادامه بدهيم زيرا ما بنا بر احساس وظيفه شرعي مي‌جنگيم نه به قصد پيروزي تنها.
- مطبوعات ما جنگ را درشت مي‌نويسد، درست نمي‌نويسد.
- مسأله من تنها جنگ است و در همانجا هم مسأله من حل مي‌شود.
- همواره سعي‌مان اين باشد كه خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داريم و شهدا را به عنوان يك الگو در نظر داشته باشيم كه شهدا راهشان راه انبياست و پاسداران واقعي هستند كه در اين راه شهيد شدند.
- من علاقمندم كه با بي‌آلايشي تمام، هميشه در ميان بسيجي‌ها باشم و به درد دل آنها برسم.
وصيتنامه اول:
... از مردم مي‌خواهم كه پشتيبان ولايت فقيه باشند، راه شهداي ما راه حق است، اول مي‌خواهم كه آنها مرا بخشيده و شفاعت مرا در روز جزا كنند و از خدا مي‌خواهم كه ادامه‌دهنده راه آنها باشم. آنهايي كه با بودنشان و زندگي‌شان به ما درس ايثار دادند. با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما آموختند. از مسئولين عزيز و مردم حزب‌الهي مي‌خواهم كه در مقابل آن افرادي كه نتوانستند از طريق عقيده، مردم را از انقلاب دور و منحرف كنند و الان در كشور دست به مبارزه ديگري از طريق اشاعه فساد و فحشا و بي‌حجابي زده‌اند در مقابل آنها ايستادگي كنيد و با جديت هر چه تمامتر جلو اين فسادها را بگيريد.
وصيت نامه دوم :
استغفرالله، خدايا امان از تاريكي و تنگي و فشار قبر و سوال نكير و منكر در روز محشر و قيامت، به فريادم برس. خدايا دلشكسته و مضطرم، صاحب پيروزي و موفقيت تو را مي‌دانم و بس. و بر تو توكل دارم. خدايا تا زمان عمليات، فاصله زيادي نيست، خدايا به قول امام خميني [ره] تو فرمانده كل قوا هستي، خودت رزمندگان را پيروز گردان، شر مدام كافر را از سر مسلمين بكن. خدايا! از مال دنيا چيزي جز بدهكاري و گناه ندارم. خدايا! تو خود توبه مرا قبول كن و از فيض عظماي شهادت نصيب و بهره‌مندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم ... مي‌دانم در امر بيت المال امانتدار خوبي نبودم و ممكن است زياده‌روي كرده باشم، خلاصه برايم رد مظالم كنيد و آمرزش بخواهيد.
والسلام
حسين خرازي - 1/10/1365

 منبع:كتاب سيماي سرداران شهيد

آن شب طوفانی و ان رودخانه که به کربلا پیوست

طغیان رودخانه دویرج

در اثر طوفان  شدید  ورگبارهای سیل آسای  عصر همان روز (10/8/61)،ابتداء سیلابهای جاری شده از رشته " ارتفاعات حمرین وتنیه"ودشت های  اطراف باسرعت به داخل رود خانه دویرج سرازیر شده بود وبستررودخانه رامالا مال ازسیلاب کرده بود همزمان با ورود یگانها به لب  رودخانه یا کمی بعد از آن جریان سیلاب هم ازراه رسیده بود وعبور یگانها را دچار اختلال کرد.این سیل ساعاتی بعد تا حدودی  فروکش  کردولی  جریان سیلاب اصلی که از  ارتفاعات  آبدانان ، اناران ، دینارکوه،چیلاتف بیات، وسایر رده ها وشیارها ی دامنه غربی کیبر کوه سرازیر شده بود،نزدیک صبح به محل عبور رزمندگان رسید وهر لحظه بر مقدارآن افزوده می شد. طغیان ورد خانه به قدری  شدید بود که سقتمی از  درخت زار ساحل رودخانه را در بر گرفت وپل  چم هندی  را ویران کرد وپل  چم سری  را شکست.وقسمتی ازگوشه شرقیآن را در  زیرآب فرو برد.اوج  شدت سیلاب  وطغیان رود خانه را ساعت 6الی 16روزیکم عملیات درمحدوده چم سریمشهود بود .این سیل درختان زیادی را ازبیخ کندودرمسیرجریان آب به جلو حمل می کرد .تنه وشاخ وبرگ درختان حمل شده ،دهانه پل چم سری را مسدود کرده بود وآب ازروی پل گذشت.آن شب که گردان ما احتیاط بود،ماردانتظار بودیم  ولی دوراز صحنه سیل وعبور رزمندگان ،ندیدیم بر افراد عبورکننده چه گذشت.اما از گردان 182 این گزارش دریافت شد کهگروهان سوم به فرماندهی ستوان یکم مرتضی زرکش وقسمتی ازیگان ادغامی با گروهان  او از تیپ اما م حسین(ع)نیروی  تامین دشمن رادرشرق پل چم سری منهدم وازرود خانه عبور کرده اند ودرحال نبرد با عناصر دشمن درخط دفاعی او هسنند.شایع بود  که دشمن در حوالی نهر عنبر ،آب دویرج را در پشت سد هدایت کرده تادر زمان نیاز دریچه سدرا بگشاید وطغیان اب ان سد رودخانه را غیر قابل عبور ماید.ازطرفی گفته می شد نیروهای  خودی ردحوالی موسیان کانالهایی احداث کرده اند تاروز عملیات آب  را به داخل کانالهاروانه کنند.تارود  خانه کم اب  یا موقتاً خشک شود. البته  وجود کانالهای کشاورزی در  حوالی  موسیان ،یک کاانل انحرافی در نهرعنبر ویک سد درحوالی فکه که توسط دشمن احداث شده بوداز نجانب مسئولین اطلاعاتی  وبعضی از فرماندهان تایید می شدمن تاسالهای بعد  به آن نقاط نرفتم وحقیقت برایم روشن  نشد ،اما با توجه  به اینکه تعدادی از ینروها توانسته بودند دریاعت اولیه ازرود  خانه عبورکنند ،این نظریه را تقویت  می کند که سیل بند خودی  تا حدودی  مفید واقع شده  وبرای ساعاتی توان کنترل آب را داشته است.صدای  انفجار به گوش می رسید و تبادل آتش انواع سلاحها لحظه ای قطع نمی شد. ازطرفی بحث عبوررودخانه  بصورت  رمز وگاهی آشکارادرشبکه  بیسیم مطرح بودومشخص شد که عبوراز رود  خانه غیر ممکن شده است. اینک تعدادی از افراد کهقبل از  رسیدن سیلاب  به محل مربوطه ،ازرودخانه عبورکرده بودند باینرواهی خط مقدم  دشمن وارد بنرد  شده بودندوتعدادی  ایثارگ و از جان گذشته که پیروزی درعملیات وتحقق اهداف را برحیات خود ترجیح داده بودند،دست به دست هم داده تا بتوانندازرودخانه عبورکنندبه کمک یاران خودکه نیروی کوچکی  درمقابل دشمن مجهز به حساب می آمدندبشتابند،اما امواج خروشان سیل،قدرتمندتراز آن بود که تصورمی شدشدت وسرعت سیل درتخان را زابیخ می کندوحتی اگر پل وسدی درمقبلش بود منهدم می  کرد.بنابراین حرکت گروهی افراد  درمقابل یان سیل مقاومتی ناچیز بود.ومتاسفانه تعدادزیادی ازجوانان متعهدوفداکارطعمه سیلاب گردیدندودررودخانه غرق وخفه شدند.افرادی که شناگربودندوبه فن سوارشدن بر امواج آشنایی داشتندگرچه سلاح وتجهیزات خودرازا دست دادندولی پس از طی مسافتی روی آب توانستند خودرا به ساحل برسانند ونجات  پیداکنند.پوتین ،کلاه آهنی ،تفنگ،کوله پشتی وسایرالبسه وتجهیزات تعدادزیادی ازسربازان وبسیجیان  طعمه سیل شد.طبوریکه تیپ 84 برای تجهیز مجددآن تعدادی  که نجات پیدا کرده بودند،بطوراظطراری از تجهیزات سهمیه ویاذخیره سایریگانهاازجمله گردان 135 و244تانک،توپخانه وقرارگاه تیپ کمک گرفت.این سیل  عجیب  وویرانگرگردانهای  182 و802پیاده وچندگردان بسیجی رابامشکلات عدیده ای مواجه کرد.ودرچند روز اول عملیات پیشروی آنان رامتوقف وبارکودتوأم کرد وکارایی انان درطول عملیات تقلیل داد.   

 

برگرفته از کتاب " حمرین "

چه برمي ايد از ما؟ :

 تقديم به سردار شهيدعلي حياتي :

 

چه برمي ايد از ما؟ :

 

شبيه آسمان بودي نگاهت تا خدا جاري / شكوفا شد شبي بر شاخه هايت زخم بسياري

من از زخمي كه بر پيشانيت گل كرده فهميدم / بنام عشق معنا مي شود آئين سرداري

هزاران بار اين يك جمله را گفتي به من روزي / كه بايد حرمت خون شهيدان را نگهداري

شما كه نامتان شعر بلند روزگاران است / چه بر مي آيد از ما جز همين شعر و غرل، كاري ؟

اگر چه نيستي نام ترا هر روز مي خوانيم / خدا مي داند آري در دلم اي دوست جا داري

 

                                                                                              شاعر : عبدالحسين رحمتي

برای شهدای گمنام

این شعر از شاعر معاصر دهلرانی آقای کیومرث مرادی مهر است که دیدم نوشتنش برای شهدا خالی از لطف نیست .

 

چشم تو پیاله شراب است
خیام رباعیات ناب است

یک حرف عجول برزبانی

جوشیدن شعر ناگهانی

چشمان تو ترجمان مستی است

آئین شگفت می پرستی است

با مقدمت ای اله ناز

پایان شب مرا بیآغاز

ای گم شده در محاقی از مه

شبهای مرا سپیده ای ده

ای دورترین مسافر ناز

کی می رسد از تو نامه ای باز

بیهوده مگرد دیگری نیست

ازمن به تو آشنا تری نیست.

هر شب به امید آشنایی

چشمم  به در است تا بیایی

چشمت غزلی پر از ترانه است

یک حس قشنگ کودکانه است

یک روشن محض رو به راهی

ترکیبی از آفتاب و ماهی

در باور چشمه ها روانی

جوشیدن شعر ناگهانی

سکر آور لحظه شرابی

آرامتر از عبور  آبی

مانند ظرافت ستاری

تو تاب تلنگری نداری

امروز پرر از تو و ترانه است

امروز چقدر عارفانه است .

این را که به تو امیدوارم

یک حس ظریف کودکانه است

دلواپس کس بجز تو هرگز

از او چه خبر؟ ؛ فقط بهانه است

تار است و گرفته آسمانم

وی دردو بلای تو به جانم

راهی بنما که رستگاری است

در بر شدنش سپیده جاریست

آغاز ورود کاروانهای سرزمین نور به منطقه شرهانی

جعفر نظری مسئول یادمان شرهانی از آغاز ورود کاروانهای راهیان سرزمین نور به منطقه عملیات محرم و فتح المبین خبر داد

نظری افزود در هفته گذشته بیش از 5000نفر از جوانان ،نوجوانان ، رزمندگان دوران دفاع مقدس ، دانشجویان و دانش آموزان در قالب 70 اتوبوس وهمچنین ده ها دستگاه وسیله نقلیه ی شخصی  از استانهای سراسر کشور از جمله تهران - مشهد -شیراز- اصفهان- تبریز- اراک -قم و کردستان برای بازدید از منطقه عملیاتی شرهانی وارد این خاک مقدس شده اند  

حاج جعفر نظری اجرای نمایش میدانی و خیابانی ، برگزاری برنامه های فرهنگی ، روایتگری دوران مقاومت و دفاع مقدس همیشه پیروز بازید از مناطق بکر از جمله کانال 90کیلومتری بجلیه ف مقاتل شهدای عملیات محرم ، مقتل شهید گمنام ، کانالها و شیارهای نفر رو بجامانده از دوران جنگ تحمیلی برگزاری زیارت عاشورا ، نماز جماعت و ... را از جمله برنامه های یادمان شرهانی برشمرد

عرفه 88درشرهاني

دوستان عزيز بزودي تصاوير عرفه درشرهاني دراين وبلاگ قرار مي گيره

عرفه و شرهانی

دوستان عزیز درآستانه فرارسیدن روز عرفه هستیم و از همه شما التماس دعا دارم

شرهاني-روز عرفه 1386

مسئول یادمان شرهانی گفت همزمان با روز عرفه دعای پرفیض عرفه همانند سالهای گذشته در محل یادمان شهدای شرهانی دهلران برگزار می شود

 جعفر نظری افزود دعای پرفیض عرفه  ششم آذرماه سال جاری با حضور انبوه کاروانهای راهیان نور از سراسر کشور پس از نماز ظهردرمنطقه عملیاتی شرهانی واقع در کیلومتر 65 جاده دهلران اندیمشک با مداحی آقایان حاج سعیدنصروحاج رسول میر باقری مداح هیئت رزمندگان استان اصفهان  برگزار می شود منطقه عملیاتی شرهانی یکی از مناطق بکر و دست نخورده دوران دفاع مقدس است که وجب به وجب آن آغشته به خون شهدا و بقایای تجهیزات و آثار بکر دوران جنگ تحمیلی است و برای زائرین از جذابیت خاصی برخورداراست

کاروانهای راهیان نور می توانند از صبح روز پنجشنبه جهت استقرار در منطقه وارد این مکان شوند

یادمان شرهانی در 65 کیلومتری شرق دهلران و 80کیلومری جاده اندیمشک – اهواز قرار دارد مسیر جاده شرهانی از جاده اهواز – اندیمشک به سمت دهلران می باشد که پس از عبور از دش عباس و عین خوش از مسیر جاده شهید خرازی به یادمان می رسد تمامی مسیر جاده دسترسی به شرهانی آسفالت است و تردد برای وسایل نقلیه سبک شخصی و خانوادگی امکان پذیر است

وعده ما و شما جهت حضور در سرزمین عرفات شرهانی

روز جمعه بعد از نماز ظهر88/9/6

توی یکی از وبلاگهای زیبایی که نام شرهانی رو آذین بسته بود یه مطلب خوب در مورد دعای عرفه و شرهانی دیدم که حیفم اومد ضمنتشکر از نویسنده اونو توی این پست نذارم :

سلام به همه منتظران ...

ميخوام از شرهاني بگم براتون ...از بهشت خدا روي زمين !!
نمي دونيد از روز عرفه تا حالا چند بار مردم و زنده شدم تا الان بتونم بنويسم ،هنوز هيچي ننوشتم گريه ام گرفته ...!! به خدا اينا همش حرف دلمه ....چندسالي ميشه که با خاک هاي داغ جنوب و غرب انس گرفتم ،با تک تک مناطق خاطرات خيلي زيادي دارم ،خاک فکه ،شلمچه،طلائيه ،اروند و ...مرحم دلم شده توي اين سال ها !هر وقت کم ميارم ميرم سراغ اون خاک ها ...اما به خدا هيچ کدوم از اين مناطق شرهاني نميشه !! نمي دونم چي داره اين خاک که اينقدر بي قرارت ميکنه .... ورودي شرهاني چند تا تابلو هست که نوشته هاش ديوونت ميکنه !! 

"شرهاني قطعه اي از بهشت است !"
"سلام بر اولين تفحص کننده نور ،حضرت زينب (س) ) !
"سلام علي قلب زينب الصبور!" و ....
20 کيلومتر با کربلاي معلي فاصله داره فقط !!
يه معراج شهدا داره که از همون دور بوي گلاب و عطرش ديوونت ميکنه !!!
به والله هنوز گيجم !!هنوز نمي دونم چرا منو اونجا راه دادند ؟! هنوز از حس اونجا بيرون نيومدم !! اصلا  نمي دونم دارم  چيکار مي کنم ! حالي که توي شرهاني داشتيم اصلا زميني نبود .... به خدا شرهاني خود آسمونه !!

چي بگم از تو شرهاني ؟؟ از خاکت که بوي گل محمدي ميده يا از پرچم هاي يا حسينت که هي به يادت مياره که نزديک آقا امام حسين هستي ؟! از معراج شهدا بگم يا از شهيدي که به استقبال مهموناي عرفه اومده بود ؟! از همون نماينده آقا امام حسين (ع) که فقط استخوناش اومد و چه غوغايي به پا کرد ؟؟ از غروب دل تنگت يا خاکي که پر از استخوناي شهيد و گلوله و پوکه و...است؟!؟از تو چي بگم ؟؟ از اينکه توي خاکت از همه بريده ميشي و آروزي شهادت مي کني ؟! آخه تو چي داري شرهاني که دل منو اينقدر بي تاب کردي؟!؟ شرهاني-روز عرفه- معراج شهدا

به خدا شرهاني با هيچ جاي دنيا قابل مقايسه نيست !! حالا مي فهمم چرا هر کي ميره شرهاني ،اينقدر حالش عوض ميشه !!حالا مي فهمم يادگاران جنگ چي مي کشند !!!
شرهاني !! خاکت بوي خدا ميده !! شرهاني!!! ،مگه آقا امام زمان (عج) هم مياد اونجا که اينقدر خاکت معطره ؟! مگه روي خاک هاي اونجا ،جاي قدم هاي امام زمانه که اينقدر با روحت بازي ميکنه ؟! شرهاني !!! تو چي ديدي که اينقدر با دل زائرات بازي مي کني ؟! تو چه صحنه هايي رو ديدي که اينقدر دل تنگي ؟!؟!
شرهاني دلم برات تنگ شده ،تو رو خدا به همين زودي بازم منو بطلب ....
خدايا تو و ائمه  را در شرهاني پيدا کردم !! خدايا شهدايت را آنجا احساس کردم !! خدايا ! شرهاني براي من پايان قرار است !!ديگر نمي توانم آرام باشم بعد از ديدن شرهاني !! به والله انگار آتيش افتاده به جونم !!آتيشي که دوست دارم توش بسوزم و آب شم !!! خدايا هيچ وقت اين آتيش رو خاموش نکن !!

 يه لحظه چشماتونو ببندين و حال خراب منو تصور کنيد با اين نوشته ها :
دوکوهه - شب زيباش که پر از ستاره است –فقط  من و دوستام (غير از کاروان ما هيچ کي تو دوکوهه نبود !) – روضه ي خانوم فاطمه (س) – حوض کوثر-ميدون صبح گاه- حسينيه حاج همت –شهداي گمنام- گردان تخريب- قبرهايي که محل مناجات شهدا بود –آهنگ خداحافظ رفيق و دل هايي که به وسعت عالم گرفته بود توي اون تنهايي دو کوهه !! (به خدا اصلا نميتونم چيزي راجع به اون شب بگم !!من و دوستام(14 نفر بوديم !!)  از شب تا خود صبح ، تو دوکوهه چرخيديم !!! و... الله اعلم که چي شد ؟!)


* روز عرفه ،يه شهيد گمنام اومده  استقبال زائراي شرهاني!!... امسال شرهانی یه مهمان ویژه داره واونهم شهیدگمنامیه که دل جداشدن  از خاک شرهانی رو نداشت وهمونجا روبروی در ورودی یادمان چشم انتظارشماست تابهتون سلام بگه  وبراتون دعا کنه ..!!این توفیق رو از دست ندید وعرفه در سرزمین عرفات شرهانی باشد



دومين جشنواره استاني تئاترخياباني شرهاني در دهلران به كار خود پايان داد

اختتاميه دومين جشنواره تئاتر خياباني شرهاني پس از دوروز باحضور مسئولين محلي وهنرمداني از سراسر استان ايلام درسالن آمفي تئاتر ارشاد اسلامي دهلران برگزار شد

عبدالحسين رحمتي رئيس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي ودبيراين جشنواره پس از خيرمقدم به مسئولين وهنرمندان نمايشي استان بابيان اينكه :" هرچه داريم ازشهداست واگرسربلند مي كنيم به افتحارآن سروهاي هميشه آزاد است كه بسياري در همين شرهاني سربرآستان جانان نهادند رحمتي درخصوص جشنواره اول و دوم شرهاني به ايراد سخن پرداخت وبه موفقيتهاي هنرمندان اين عرصه درشهرستان دهلران اشاره كرد.وي با بيان اينكه به دنبال فراخوان جشنواره  15اثر ارشهرستانهاي ايلام ،آبدانان ،دره شهر، ايوان ودهلران  درقالب cd به دبيرخانه جشنواره ارسال شد گفت از اين تعداد متن نمايشي 6اثر به بخش مسابقه راه يافت ودو اثرنيزدربخش جنبي جشنواره پذيرفته شد

اختتاميه دومين جشنواره تئاتر خياباني شرهاني باجوايز و اهداي لوح يادبود براي برگزيدگان همراه بود كه بنابه رأي داروان : مقام اول كارگرداني و بازيگري بخاطرنمايش وفاي به عهد به آقاي مصطفي كوليوندي از دهلران رسيد

جايزه و لوح تقدير مقام دوم كارگرداني و بازيگري به خاطرنمايش مهمان 59 به مالك آبسالان از دهلران اختصاص يافت

عنوان سوم كارگرداني نيز مشتركاً به رضاكناريوند وصادق كياني از ايوان تقديم گرديد

باتوجه به داشتن نويسنده بومي بهترين طرح وايده نمايشي به مالك آبسالان ورضاكناريوند داده شد تيمورحيدري ،فاضل خاني وسعيد مقصودي بازيگران سوم اين جشنواره بودند يوسف اسمائيلي و سيدمختاررحيمي جايزه نقدي و لوح تقديرويژه بازيرگري را از آن خود كردند


برداشت‌هايي كوتاه از زندگي شهيد غلامي

محمد درودگري

جنگ تمام شده بود. همه برگشتند به شهر. البته براي شهري‌ها جنگ زودتر از اين حرف‌ها تمام شده بود. براي بعضي از بچه‌ها هم نه تنها جنگ تمام نشده بود، بلكه تازه كارها شروع شده بود. غلامي از اين دسته آخري بود. در زمان جنگ، مسئول تعاون لشكر بود. بعد از جنگ شده بود فرمانده گروه تفحص شهدا. تازه كارش شروع شده بود.

حاج محمود توكلي مي‌گفت: جنگ تمام شد، آمديم اصفهان، اون روزا وضع اقتصاديمون خوب نبود، سرمايه هم نداشتيم، كار خاصي هم بلد نبوديم. رفتيم سراغ زمين پدري، با چند تا از بچه‌ها شروع كرديم به كار كشاورزي. اوضاع بد نبود. صبح مي‌رفتيم، غروب مي‌آمديم. به كار تو بيابون هم عادت داشتيم. الآن هم هنوز تو بيابون‌ها داريم زندگي مي‌كنيم. همان روزاي اول شهيد غلامي اومد سراغمون. مي‌گفت: بياييد بريم منطقه، خيلي از بچه‌ها هنوز اون‌جان، بايد بريم سراغشون. مي‌گفت دلم آروم نمي‌گيره. با اين حرف‌هاش حتي با شوخي ما رو برداشت برد منطقه سراغ شهدا.

جنگ تمام شده بود. كلي شهيد برگشته بودند به شهر،‌ اما هنوز خيلي‌ها نيامده بودند. يكي‌شان حاج آقا مصطفي رداني‌پور بود. شهيد غلامي هم ليستي از «از سفر برنگشته‌ها» جمع كرده بود. خيلي از اسامي رفقاش رو نوشته بود؛ اول از همه شهيد رداني‌پور بود. تا امكانات رو تحويل گرفت، رفتيم كردستان سراغ آقا مصطفي. با اون بدن مجروحش آنقدر بين جنوب و اصفهان و كردستان رفت و آمد تا بالاخره مجوز ورود به خاك عراق رو گرفت.

به حاج محمود گفتم ازش چي برا مردم بگيم؟ روحياتش چه طوري بود؟ رفت تو فكر و با لبخندي گفت: عجيب مردم‌دار بود، خيلي هواي بچه‌ها رو داشت، با همه مهربون بود. احترام بزرگ و كوچك رو نگه مي‌داشت.

جنگ تمام شده بود و قرار بود عراق كاملاً عقب‌نشيني كند. ايران هم برگردد داخل مرز خودش ولي اين‌طور نشد؛ مثلاً در محور عملياتي محرم در شمال فكه، كل شرهاني دست عراق بود. سربازهاي عراقي تا پل شهيد ايوبي و رودخانه دو ايرج آمده بودند. وقتي عراق به كويت حمله كرد، آمريكا هم به عراق، شرهاني هم آزاد شد. شرهاني هم جز آزاده‌هايش البته مجروح و رزمنده و... هم هست.

وقتي غلامي فهميد شرهاني آزاد شده، ياد عمليات محرم افتاد؛ اون شب باروني كه مصطفي رداني‌پور براي بچه‌ها سخنراني مي‌كرد...

رفتيم شرهاني. مرز دست ارتش بود. آن طرف هم منافقين نيرو داشتند. شهدا هم آنجا بودند. شهيد غلامي هم بود.

موافقت نكردند كه كار تفحص آنجا شروع شود. مي¬گفتند منطقه آلوده است. ميدان مين، سيم‌خاردار، تپه‌هاي رملي، تله‌هاي انفجاري منافقين، عراقي‌ها و... .

غلامي اصرار داشت. با كلي رفت و آمد و حرف و حديث، قرار شد ده روز در منطقه بمانيم. اگر شهيد پيدا كرديم كه بمانيم، وگرنه برگرديم به شهر. ماه شعبان بود، ايام ولادت امام حسين(ع) و حضرت عباس(ع) و امام سجاد(ع) هم گذشته بود. جست¬وجو در منطقه را آغاز كرديم. بيشتر روي تپه‌هاي 175 و 178 رفت و آمد مي‌كرديم.

روز آخر، روز ولادت امام زمان(عج) بود. در روز اميدواري، ما نااميد در منطقه مي‌گشتيم. هيچ خبري نبود. در اين ده روز حتي يك شهيد هم پيدا نشده بود. قرار شد هر كسي يك يادگاري بردارد و خداحافظي كنيم و برگرديم. دل همه گرفته بود. نااميد داشتيم دنبال پوكه و تركش مي‌گشتيم. شهيد غلامي هم رفت سراغ يك شقايق وحشي. مي‌خواست آن را از ريشه دربياورد كه يك دفعه صلوات فرستاد. رفتيم ديديم، الله‌اكبر شقايق روي جمجمه شهيد درآمده، اول جمجمه بعد تمام بدن را درآورديم.

پلاك را شهيد غلامي داد لشكر براي استعلام! شهيد بچه اصفهان بود؛ عيدي امام زمان(عج) در روز نيمه شعبان. اسمش شهيد مهدي منتظرالقائم بود. اولين شهيد تفحص شرهاني!

كنار مقتل شهيد غلامي نشسته بوديم. حاج عبدالحسين عابدي برامون تعريف مي‌كرد: جنگ تموم شده بود، ولي انواع و اقسام يادگارهاي جنگ همراه شهيد غلامي بود. يادگارهايي از فتح‌المبين،‌ محرم، والفجر هشت، كربلاي چهار و پنج، خيبر و... هم تركش تو تنش بود، هم شيميايي بود. سخت نفس مي‌كشيد. بعضي وقت‌ها نمي‌تونست راه بره. ياد اون عكسي افتادم كه حاج عبدالحسين، شهيد غلامي رو روي دوش خودش سوار كرده بود. تا از آب رد كنه. آخر اون موقع طلاييه را آب گرفته بود، شهيد غلامي نمي‌تونسته تو آب راه بره.

سال گذشته، بعد از شهادت بهنام كريميان، براي مراسم سالگرد شهيد غلامي، با جمعي از بچه‌هاي لشكر و گروه تفحص رفتيم اردستان، زادگاه شهيد غلامي. مردم محل هم جمع شده بودند. سردار باقرزاده، كلي صحبت كرد و از شهيد غلامي گفت. خاطره‌اي تعريف كرد كه هنوز بدنم مي‌لرزه:

ـ جنگ تمام شده بود. تو طلاييه بوديم. تو سنگر با بچه‌ها مشغول صحبت بودم كه گفتن دوباره حال غلامي بد شده. چند بار بهش گفته بودم كه لازم نيست منطقه بمونه، ولي مونده بود.

يكي از سربازهاي امدادگر داشت بهش تنفس مصنوعي مي‌داد. فايده نداشت. همه نگران بودند. درمانگاه هم نزديك نبود. دو تا دستش رو گذاشته بود رو سينه غلامي و محكم فشار داد. يك دفعه صداي شكستن دنده او را شنيدم، غلامي آهي كشيد و به هوش آمد.

جنگ تمام شده بود. اوج كارهاي تفحص بود. خرداد ماه سال 76. مي‌خواستم برم آبادان، غلامي آمد و گفت: كار داره، مي‌خواد باهام حرف بزنه. قرار شد همراه ما بياد. از طلاييه تا آبادان كلي حرف زد. همه‌ش منتظر بودم كه از مشكلات خودش بگه، از خانواده و... ولي فقط درباره شهدا صحبت كرد، درباره كار انگار نه انگار؛ فقط زندگيش شهدا بودن و دغدغه‌اش تفحص...

از آبادان كه برمي‌گشت، غروب جمعه بود.‌ جاده خلوت بود و راديو داشت دعاي سمات را پخش مي‌كرد. ديگر غلامي آرام شده بود. نزديكي‌هاي شهرك دارخوين كه رسيديم، ديدم غلامي به مسجدالاقصي، معراج شهداي اصفهان خيره شده و اشك مي‌ريزد. در دلم گفتم الآن هواي حاج حسين خرازي را كرده. به خودم گفتم بايد بيشتر هوايش را داشته باشيم، نور بالا مي‌زند. جمعه هفته بعد، تهران بودم كه خبر دادند غلامي را در اصفهان تشييع كرده‌اند. 27 خرداد 1376 بود. يكي از مين‌هاي فكه شده بود سكوي پروازش.

غروب جمعه بود.‌ جاده خلوت بود و راديو داشت دعاي سمات را پخش مي‌كرد. ديگر غلامي آرام شده بود. نزديكي‌هاي شهرك دارخوين كه رسيديم، ديدم غلامي به معراج شهداي اصفهان خيره شده و اشك مي‌ريزد. در دلم گفتم الآن هواي حاج حسين خرازي را كرده. به خودم گفتم بايد بيشتر هوايش را داشته باشيم، نور بالا مي‌زند. جمعه هفته بعد، تهران بودم كه خبر دادند غلامي را در اصفهان تشييع كرده‌اند.

سالروز عملیات محرم

دهم آبانماه سالروز عمليات غرور آفرين محرم درمنطقه عمومي دهلران گراميباد

دهلران جام سحر

عمليات محرم نقطه عطفي درتاريخ دفاع مقدس است

نعمت الله صفري فرماندار دهلران در آستانه سالروز عمليات محرم  در دهلران درگفتگو با خبرنگار ما گفت : عمليات محرم نقطه عطفي درتاريخ دفاع مقدس است . وي اظهار داشت : شهرهاي دهلران و موسيان از اولين شهرهايي هستند كه مورد هجوم وحشيانه و ناجوانمردانه ارتش بعث عراق قرار گرفتند . ارتش ر‍ژيم بعث چندماه قبل از شروع جنگ تحميلي يعني خرداد 59 تجاوزات خود را از مرز دهلران آغاز كرد بطوريكه اولين شهيد آغاز تهاجم عراق عليه ايران فرمانده پاسگاه سميده دهلران  بوده است . وي عملياتهاي مهم و سرنوشت ساز دفاع مقدس در دهلران را اينگونه برشمرد :‌عمليات مهم فتح المبين ، والفجرمقدماتي ، والفجر 1، والفجر6 وعمليات غرو آفرين محرم كه در اين عمليات بخش وسيعي از خاك جمهوري اسلامي ايران از لوث وجود دشمن زبون پاكسازي شد

مشق محرم:

سرهنگ پاسدار محمدزاده مديركل بنياد حفظ آثار و نشرارزشهاي دفاع مقدس استان ايلام نيز درگفتگويي با عيلام خبر به توصيف گوشه اي از عمليات محرم پرداخت وي گفت: گرمادرتكثروتراكم بود ، هيجان و التهاب از سروروي دشت باريدن گرفته بود واز هرسوي رشته اي نارنجي سوز و حرارت وزيدن گرفته بود مرز در مدار مدارا بود اما هرازگاهي طعنه ي تيري خلوت آنرا مي شكست بارها از مدار مرز رگبارهاي كينه اي از آنسوي خط الرأسش رها شده بود اما كسي به درستي نميدانست كه در چكامه شهريور  به ناگاه آنگهاي غرش آهن و بلوا باريدن گيرد همه چيز به ظاهر آرام بود و در سيرطبيعي خود مشق حيات مي نمود اما در تابستان از تكثيرالتهاب ، به ناگاه همه چيز رنگ باخت وقاب آرامش در ازدحام امواج بلوا شكست.مرزهاي مدارا در هم فرو ريخت و توپها تصنيف تهديد و ويراني را درگوش آسمان آواز دادند

اينسويي تر مرداني از جنس شور و شيدايي مرداني از قبايل قرابت و همدلي وآوازهاي دل و دلدادگي ديوارهاي بليغ دفاع را در مرزهاي مهجور تكثير كردند وآوازهاي آسمان را از نو سردادند . ديباچه دفاع در حال نگارش بود ودلها يادنامه رزم را درآوردگاه حماسه زمزمه مي كردندانگار" دهلران " در يادنامه دلها جلوه اي تازه گررفته بود ،نسيم مه در حرم التهاب وزيدن گرفته بود ،انباني از آيه هاي عشق و ايستادگي را بر گستره دشتهاي سرخ و سوزان جنوب مي پاشيدشهر گرچه در كشاكش شعله و خاكستر بوداما درمتن آن مجاهد وازخودگذشتگي خودموج مي زد،اينبار فرزندان مجاهدت دردر دواير چرخان سماء مشق محرم مي كردند انگار كربلا از نوع كرامت خود را برضريح تاريخ ،گردن آويز مي كرد  و از الطاف آن عمليات محرم متبلور گشت

جعفر نظري مسئول يادمان شهداي شرهاني و معاون سياسي اجتماعي فرمانداري دهلران نيز در گفتگويي اختصاصي به تشريح عمليات محرم پرداخته است كه توجه شما را به خواندن آن جلب مي كنيم : باشروع جنگ تحميلي ارتش ر‍ژيم بعثي در اولين روزهاي جنگ تجاوز خود را براي اشغال شهر دهلران از محور موسيان آغاز نمودمردم غيرنظامي و بومي با ابتدائي ترين سلاحهاي خودبمدت 18روز در مقابل ارتش تادندان مسلح عراق مقاومت كردند كه از آن بنام اولين مقاوت در تاريخ دفاع مقدس استان ايلام ياد مي شود در اين عمليات كه بنام نبردموسيان معروف است دونفر از سران دو ايل دهلران يعني ايل كرد و ايل لر بنام شهيدان الياس ملكي و خانمحمد محمدي و دونفر پاسدار بومي بنامهاي دانيال لياقتمند و ناصر جعفري به شهادت رسيدند .دشمن بعث در تاريخ 18مهرماه 59 شهر دهلران و روستاهاي بخش مركزي و موسيان را به اشغال خود درآوردكه پس از 19ماه عمليات بزرگ فتح المبين در اين سرزمين آغاز و بخشي از خاك كشورمان آزاد شد ودشمن عقب نشيني كرده وبرروي ارتفاعات حمرين و چم هندي مستقر شد در برجاده دهلران انديمشك تسلط داشت لذا رزمندگان اسلام عمليات بزرگ ديگري به نام " محرم " براي بدست اوردن ارتفاعات ، دستيابي به تأسيسات نفت و گار منطقه آغاز كردند  عمليات محرم در تاسوعا و عاشوراي سال 1361 از سه محور موسيان ،نهرعنبر و شرهاني باشركت يگانهايي از ارتش و سپاه از جمله لشكر 8نجف اشرف به فرماندهي شهيد حاج احمد كاظمي ،لشگر14امام حسين به فرماندهي شهيد حاج حسين خرازي ولشگر 17علي ابن ابيطالب به فرماندهي شهيد مهدي زين الدين بارمز يا زينب (س) آغاز شد . در اولين شب اين عمليات در محور عين خوش به سمت شرهاني با توجه به اينكه دشمن در غرب رودخانه دويرج قرار داشت لشگر14امام حسين (ع) اصفهان بعنوان خط شكن در اين محورمستقر كه همزمان در همان شب، باراني سيل آساشروع به باريدن كرد كه در اثرطغيان رودخانه دويرج  رزمندگان اسلام براي عبور بامشكل مواجه مي شوند لذا باوجود مشكلات فراوان يك گردان از لشگر14 امام حسين (ع) كه رزمندگان اصفهاني بودند جهت عبور از رودخانه داوطلب مي شوند گفتني است اگر  اين رزمندگان از رودخانه عبور نمي كردند و به خط دشمن حمله نمي بردند  تعداد سه يگان ديگر كاملا در محاصره قرار مي گرفتند بهمين دليل در هنگام عبور تعداد 400 نفر از رزمندگان اسلام در موجهاي وحشي دويرج گرفتار مي آيند و به شهادت مي رسند وتعداد اندكي از آنها موفق به عبور مي شوند و همان افرا خط دشمن را مي شكنند

عمليات محرم با همكاري وي‍ژه نيروهاي محلي در شناسايي و اطلاعات و عمليات صورت مي گيردوگردان 505محرم كه متشكل از رزمندگان بومي دهلران است براي اولين بار در اين عمليات شركت مي كنند

عمليات غرور آفرين محرم دستاوردهاي بسياري داشت كه به اهم انها اشاره مي كنيم:

انهدام 490دستگاه تانك و نفربر وخودور و 10فروند هواپيما

به غنيمت گرفتن 451 دستگاه تانك و نفربروخودرو وتفنگ 106 موشك انداز وانواع ضدهوايي و خمپاره انداز

در اين عمليات مهم بيش از 7000 نفر از ارتش كفر كشته و 3400 نفر نيز به اسارت نيروهاي اسلام درآمدند

850 كيلومتر از خاك جمهوري اسلامي ازجمله سلسله جبال حمرين حوضچه هاي مهم نفت و گاز منطقه بيات و موسيان  و70حلقه چاه نفتي آزاد شد ورزمندگان اسلام بربخشهايي از خاك عراق تسلط پيداكردند

عمليات محرم از شاخص ترين عملياتهاي رزمندگان اسلام است كه شكل گرفتن يگانهاي رزم درسپاه وتعقيب دشمن درخاك عراق براي ايجاد فشار و خروج دشمن از بخشهاي مهم خاك كشورمان وهمچنين آزاد شدند تأسيسات مهم اقتصادي نفت و گاز كه در اشغال ارتش بعث قرار داشت وكوتاه كردن دست دشمن از گلوله باران مسيرجاده مواصلاتي  انديمشك دهلران كه در واقع خط انتقال غرب به جنوب كشور بود وتسلط نيروهاي خودي بر روي ارتفاعات مهم 175، 178، وقله 290 كه كاملا برجاده هاي تداركاتي عراق تسلط داشت را مي توان از دستاوردهاي آن عنوان كرد  

بدليل وسعت اين عمليات و دست به دست شدن بخشي از خاك كشورمان بين رزمندگان اسلام و ارتش بعث عراق پيكرمطهر تعداي از شهداي گرانقدر در معركه باقي مي ماند كه با پايان گرفتن جنگ گروههاي تفحص پيكرشهدا در منطقه شرهاني كه كانون عمليات محرم بود مستقر شدند و پس از احداث بنائي بسيار زيبادر منطقه شرهاني به نام معراج شهدا پيكرهاي مطهر بسياري از شهدا كشف و به دست خانواده هايشان رسيد

هم اينك منطقه شرهاني بعنوان  نقطه ايثار و يكي از سندهاي افتخاردوران دفاع مقدس محل برگزاري دعاي پرفيض عرفه و محل زيارت كاروانهاي راهيان نور از سراسر كشور است كه داراي آثار بسيارماندگاري از آن دوران از جمله سنگر ،خاكريز، ادوات زرهي تانك و نفربر هاي منهدم شده موانع خورشيدي ، سيم خاردار و ميادين مين دست نخورده و كانال بسيار مشهور شرهاني كه توسط دشمن وبا طرح وحمايت و  ابتكارات كشورهاي دنيا براي رژ‍يم عراق ساخته شده به طول 90كيلومتر و عرض 5 متر و عمق 6 متر با بكار بردن انواع موانع انفجاري و سيم خاردار بعنوان سدي براي  عبور رزمندگان اسلام احداث شده است ، قرار دارد كه اين كانال بسيار مهم از شرهاني تا منطقه فكه پس از عبور از شرايط مختلف طبيعي منطقه و پستي و بلنديهااحداث شده است هم اكنون كاملا دست نخورده مورد بازديد كاروانهاي راهيان نور مي باشد

تهيه و تنظيم :فرمانداري دهلران ، بنياد حفظ آثار و نشرارزشهاي دفاع مقدس استان ايلام  وسپاه  ناحيه دهلران

 آخرین تابوت را وا می کنم شاید تو باشی

شهید مومنی تنها طلبه شهید شهرستان دهلران

 

به یاد دوران با هم بودن:

 

در دوران نوجوانی یکی از نوجوانان خوب و بچه های مثبت روستا بود.وقتی جنگ شروع شد من و شهید مومنی هم کلاسی بودیم ما در پایه چهارم ابتدایی تحصیل می کردیم) ، یک روز معلم روستا به بچه ها مأموریت داد آنهایی که نماز بلدند به آنهایی که بلد نیستند  نماز یاد بدهند ..در آن روزها که ما آواره شده بودیم (حدود 9 سال بیشتر سن نداشتیم) شهید مومنی از معدود کسانی بودکه نمازبلد بود او همکلاسی های خود را به مسجد رو ستا میبرد و با تمام وجود به آنها نمار یاد می داد .طلبه شهید مومنی درآن سن و سال قاری بسیار خوبی بود و تنها کسی بود که در کلاس با صوت و لحن زیبایی قرآن را تلاوت می کرد  علیرغم اینکه درآن زمان هیچ وسیله ارتباطی و اطلاع رسانی درروستا ها نبود و همچنین علیرغم وضعیت نابسامان منطقه به لحاظ جنگ و محاصره محورهای دهلران  - خوزستان  علی که درخانواده ای ساده و معمولی زندگی می کرد تصمیم جدی گرفت به حوزه علمیه برود و ردس دینی بخواند. این درحالیست که امروزه با وجود گذشت حدود 28 سال از ان دوران سخت و نامساعد نوجوانان هم سن وسال علی آن شناخت را پیدا نکرده اند که برای تحصیل علوم دینی و اسلامی وارد حوزه علمیه شوند . ولی شهید این معرفت را پیدا کرده بود وبالاخره در سال 1360 به رغم شرایط سخت ارتباطی ، مسیر پر پیچ و خم ، میمه ملکشاهی و ایلام خود را  به ایلام رساند و در آنجا پس از تحصیل در یال اول به عنوان نفر برگزیده حوزه علمیه ایلام شناخته شد . درآن شرایط نامساعد هوایی (تابستانهای گرم و طاقت فرسا و زمستانهای سرد وسوزان ) در حجره ای کوچک  برای کسی که سن و سالی ندارد و اولین تجربه خود را می گذارند در حوزه بسیار سخت و غیر قابل توصیف است علی سپس به آشتیان و قم رفت

زمانی که در حوزه بود و وارد دوره طلبگی شده بود و هراز چند گاهی به روستا می آمد تمام جوانان و نوجوانان روستا را جذب خود می کرد . به دلیل عشق و علاقه زیادی که به روستا و هم سن و سالان و نوجوانان روستای خود  داشت : درهمان اندک زمان حضور در روستا به انتشار تعالیم الهی و احکام و قرآن می پرداخت وی در همین روستا با جذب نوجوانان و جوانان روستا اولین هیئت فرهنگی مذهبی روستا را تشکیل داد یاد دارم کلاسها را در فضای بیرون و در میان سبزه زارها برگزار می کرد و در پای درختچه ها و کوهپایه های روستا محافل خود را ادامه می داد یکی دیگر از کارهای زیبا و ماندگاری که شهیدمومنی درآن دوران درباب تعلیم برای جوانان و نوجوانان روستا انجام می داد  انتشارمعلومات حوزوی خود در بین هم سن و سالان بود اهالی حوزه و علم می دانند که یادگیری درس جامع المقدمات که یکی از اصول طلبگی است  برای کسانی که تازه وارد حوزه می شوند بسیار سخت می باشد و بیشتر از همه کس به درد  روحانیون می خورد ولی شهید مومنی این درس سخت را به نوجوانان و جوانان روستا آموزش میداد و با آرامش و سعه صدر سعی در انتشار احکام و مسائل دینی در بین آنها می نمود .

شهید مومنی در قم ادامه تحصیل داد درآنجا عاشق حضور در جبهه می شود و به مدت دو ماه به جبهه می رود و یکبار هم مجروح  می شود

شهید مومنی آنقدر معرفت پیدا کرده بود که در جبهه خود را بعنوان مبلغ و روحانی معرفی نکرده بود بلکه خود را بعنوان نیروی رزمی و  سخت ترین رزم یعنی گشت رزمی معرفی کرده بود شهید دراین ترکیب قرار می گیرد و در یک عملیات گشت شناسایی در 15 سالگی در جزیره مجنون به شهادت رسید

آنچه که در زندگی و شهادت شهید مومنی جالب توجه است این است که :  وی 15 ساله بود که به شهادت رسید و 15 سال نیز پیکر مطهرش در آبهای گرم مجنون (در پرده ای از ابهام ) باقی ماند تا اینکه بهمن ماه سال 1379 پدر و مادر علی توفیق زیارت عتبات و عالیات  را یا فتند.مادرش که سالها منتظر رجعت او بوددر حرم مطهر حضرت ابوالفظل العباس (ع) به آن حضرت متوسل می شود و با همان اخلاص و عشق مادری خود به آقا اباالفضل العباس میگوید : " تو را به زهرای مرضیه (س) سوگند می دهم که بچه ام اگر در شکم ماهی است او را به من بازگردان و گرنه به حضرت زهرا (س) شکایت می کنم/" دقیقا بیست روز بعد توسط بچه های گروه تفحص پیکر طلبه شهید علی مومنی پیدا شد و پس از پانزده سال ، پیکر روشنش را به زادگاهش – دهلران - آوردند

 

                           آخرین تابوت را وا می کنم شاید تو باشی

 

 

                                                     راوی : جعفر نظری

                                                    تنظیم : مدیر وبلاگ شرهانی(جام سحر)

ای لشگر صاحب زمان آماده باش آماده باش

رزمندگان جان به کف روز شجاعت آمده
ای لشکر سید علی گاه شهامت آمده
بین نیروی اسلامیان تا بینهایت آمده
از بهر دفع دشمنان آماده باش آماده باش
ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده باش

آهای حاج صادق آهنگران این بار به یاد روح خدا و به نام امامت سید علی بخوان. آهای حاج صادقی که نام تو را هم می خواستند در حزب شیطان ثبت کنند اما تو گفتی که من و خانواده ام هنوز سینه چاک رهبریم. ای لشکر صاحب زمان را این بار برای ما بخوان برای افسران جوان جنگ نرم. مگر فرمان فرمانده را نشنیدی؟ پس بخوان. مگر آن روز در جنگ سخت نمی گفتی که صدای زنگ کاروان از جبهه های جنوب و غرب بلند است؟ مگر نمی گفتی که برای رسیدن به کاروان حسینی که در راه مکه و کربلاست جبهه های جنوب و غرب را رها نکنید؟ صدای زنگ کاروان امروز در جبهه جنگ نرم بلند است. غرب و جنوب هم ندارد تا مرکز آمده. خط مقدم دشمن در طلائیه و فکه نیست اینجاست در میدان فلسطین و انقلاب و ولیعصر. در خانه های ماست. پس بخوان. بخوان با نوای کاروان بار بندید همرهان این قافله عزم کرب و بلا دارد. دیگر نخوان که منتظرین کی شب حمله فرا می رسد. شب حمله چندیست فرارسیده. دوباره سوی دیار عاشقان را بخوان. سوی دیار عاشقان رو به خدا می رویم رو به خدا می رویم. چرا از مردان بی ادعای امروز نمی خوانی؟ آیا قزوه شعر جدیدی برایت نسروده از این مردان بی ادعای عصر ظهور؟ اگر قزوه نمی سراید ما می سراییم تو فقط بخوان. همینجاست تأثیر سوز دعا همینجان مردان بی ادعا. شلمچه السلام ای خانه عشق. شلمچه امروز همینجاست در قلب های ما. در صدف وجود افسران جوان ایرانی مرواریدی روییده از جنس ولایت با رنگ شلمچه. دل ها دیگر به تنگ آمده. آهنگ قلب ها بسیار حزین است. ناله عشق ها ناله آتش است. آتش فروخفته. فروخفته از جنگ سخت. در جنگ سخت آهنگ دلکشی خوانده می شد اما ناتمام ماند. افسران جوان آن جنگ می خواستند انتقام سیلی زهرا بگیرند اما نشد. سربند جنگ نرم ما همان یا زهراهاست ما انتقام را خواهیم گرفت. با قدرت هم خواهیم گرفت. تا ابد از میخ در خون می چکد ...

ای سرور لب تشنگان شو شافع فردای ما
توری فکنده عشق تو بر این دل شیدای ما
باشد کنون فرزند تو فرمانده و مولای ما
لطف خدا بر ما عیان آماده باش آماده باش
ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده با

نبرد موسیان

تشریح وقایع نبرد موسیان به قلم جعفر نظری (معاون سیاسی فرمانداری دهلران و مسئول یادمان شهدای شرهانی)

سالها از تاريخ ماندگار دفاع مقدس مي گذرد اما هنوز نتوانسته ايم واقعيتهاي تاريخي آن را به نسل حاضر انتقال دهيم . حماسي ترين دوران انقلاب اسلامي8 سال  دفاع مقدس است كه بعنوان برگ زريني در كارنامه انقلاب قرار گرفته و ضرورت دارد كه حوادث اين برهه زماني جزء به جزء نه تنها به نسلهاي بعدي بلكه به ملتهاي جهان منعكس نمائيم . شهرستان دهلران بعنوان يكي از چندين نقطه تجاوز رژيم بعثي در سال 59 است اين شهرستان با 220 كيلومتر مرز مشترك با عراق از اولين روزهاي آغازين هجوم ارتش بعثي تا روزهاي پاياني آن خاطراتي در خود نهفته دارد كه بازگو نشده و نسل كنوني اطلاعي از آن ندارند . يكي از حوادث عظيم و فراموش نشدني براي مردم مرزي دهلران مقاومتي 18 روزه در مقابل ارتش تا دندان مسلح بعث عراق است . نبرد نابرابري كه در يك سوي آن تعدادي افراد محلي كه از شهر دهلران و بخش مركزي و زرين آباد  به همراه تعداد بسيار كمي از نيروهاي بومي سپاه و تعدادي هم نيروي ارتشي از لشكر 84 خرم آباد به مرز موسيان عزيمت كرده بودند  و در سوي ديگر لشكر 10 زرهي مكانيزه رژيم صدام  كه در حال پيشروي به سوي خاك كشورمان بود در مقابل آنها قرار گرفته بود. تجهيزات نيروهاي محلي مدافع تنها تعداد 20 قبضه اسلحه برنو و ام- يك بود كه از پاسگاه ژاندارمري وقت در دست مردم قرار داشت  و تعدادي هم  اسلحه هاي شكاري و شخصي بوسيله بعضي افراد حمل مي گرديد. فشنگ و مهمات اين افراد كه معمولا" كمتر از صد تير بود اغلب در جيب لباسهاي محليشان  قرار داده بودند ،  و بدون بند حمايل و تجهيزات انفرادي و نداشتن قمقمه آب بلكه در مشك و ظروف پلاستيكي آب بهمراه خود حمل مي كردند  . در مقابل هم دشمن با انواع تانكهاي پيشرفته ، سلاحهاي سنگين و نيمه سنگين و پشتيباني آتش توپخانه ، هواپيما و هلي كوپتر براي عبور از اين سد دفاعي همچون ديگر شهرهاي مرزي به محورهايي در اين شهرستان حمله ور شد. هر چند كه مستندات و گزارشات زيادي از تجاوزات آشكار رژيم بعثي در سه ماهه قبل از 31 شهريور ( از خرداد تا شهريور 59 )مانند مين گذاري جاده هاي مرزي ، انفجار چاه ها و لوله هاي نفتي ، انهدام تنها لندرور ژاندارمري ، شهادت فرمانده پاسگاه سميده بنام گروهبان يكم شاه ابراهيمي و سرباز وظيفه حشمت ياسمي و همچنين به اسارت گرفتن 4 نفر از پرسنل پاسگاه مرزي چلات و ديگر تحركات مرزي به ثبت رسيده است . و در اين ايام هم بطور خاص نيروهاي خودي با ارتش

 

عراق مقابله مي كردند اما  نبرد رسمي مردم مرزي دهلران با ارتش رژيم بعث از 31 شهريور ماه 59 رسما"  آغاز مي شود . و اين نبرد كه به نبرد موسيان معروف است اولين نبرد در تاريخ دفاع مقدس استان ايلام است  اين مقاومت و درگيري 18 روز به طول مي انجامد . و تلاش مذبوحانه دشمن بعثي براي اشغال شهر موسيان و شهر دهلران و جاده دهلران به دزفول در طول 18 روز متوقف مي شود . براي گويا شدن موضوع به روز شمار وقايع لحظات شروع جنگ در منطقه دهلران پرداخته مي شود . تا به عظمت دفاع جانانه و غريبانه اي كه هنوز باهمه ابزارهاي فرهنگي و تاريخي كسي از آن سخن نگفته است پي برده شود در اين مقاومت 18 روزه دو تن از سران ايل كرد و لُر بنام شهيدان الياس ملكي و خانمحمد محمدي و 2 تن از پاسداران بومي بنام شهيدان ناصر جعفري و دانيال لياقتمند به شهادت مي رسند و دشمن حتي بر پيكر مطهر آنها هم ترحم نمي كند و زير شني تانكها قرار مي دهد .

 روز شمار وقايع اولين روزهاي تجاوز رژيم بعثي عراق به دهلران

1- 31/6/59 ساعت 14 بمباران هوايي نيروگاه برق در ورودي شهر دهلران

2- 31/6/59 حمله زميني ارتش عراق از محورهاي شرهاني – نهرعنبر

 

 

3-31 /6/59 اشغال پاسگاههاي مرزي ربوط- واوي- پيچ انگيزه – سميده و فكه تا بعد ازظهر همين روز

4- 1/7/59 حمله دشمن براي اشغال پادگان عين خوش .

5- اسارت تعدادي از مسافران شخصي در مسير دهلران به دزفول

6- 3/7/59 اولين نبرد  نيروهاي محلي بهمراه تعدادي از نيروهاي سپاه و ژاندارمري و ارتش و فرماندهي ستوان حسين آراسته از ارتش براي بازپس گيري پاسگاه ژاندارمري نهرعنبر در جنوب موسيان .

7- 3/7/59 پس از درگيري چند ساعته پاسگاه ژاندارمري نهرعنبر از دشمن بعثي بازپس گرفته شد . نيروهاي محلي تا غروب آن روز در پاسگاه مستقر شدند اما به دليل نبود امكانات نظامي و تداركاتي هنگام  شب پاسگاه را تخليه و در ارتفاعات جنوبي شهر موسيان مشرف به پاسگاه استقرار گرفتند.

8- 4/7/59 دشمن براي اشغال شهر موسيان به نيروهاي  محلي حمله ور شد كه بعد از چندين ساعت درگيري نتوانست وارد شهر موسيان شود. و كه به ناچار  در پاسگاه نهرعنبر مستقر شد .

9- 5/7/59 اين بار ارتش بعثي امكانات مكانيزه زيادي از قبيل تانك و ادوات زرهي بكار برد تا نيروهاي محلي را در جنوب موسيان شكست دهد . در اين نبرد چند ساعته دشمن توانست شهر

 

موسيان را به اشغال در آورد و در دست پاچگي اقدام به فيلمبرداري و تبليغات رواني نمود و مطمئن بود بارديگر شهر را از دست خواهد داد كه به همين منوال نيروهاي بومي آنها را به عقب راندند. بعثي ها مجددا" در پاسگاه مرزي مستقر گرديدند

10 - 6/7/59 جلسه اي در محل ساختمان پابرجاي بخشداري موسيان با حضور نيروهاي محلي ، ارتش ،سپاه ، ژاندارمري براي حمله به نيروهاي عراقي كه پاسگاههاي مرزي را در اشغال داشتند تشكيل گرديد. و به نظر حاضرين در جلسه تنها راه حل عقب نشيني دشمن و كوتاه كردن دست او از حمله به شهر موسيان و دهلران گرفتن پاسگاههاي مرزي از دست آنهاست . لذا نيروهاي خودي در اين تاريخ (6/7/59 ) حمله گسترده اي را به سوي پاسگاههاي نهرعنبر – واوي- چمسري آغاز كردند كه در اين نبرد تن به تانك اين سه پاسگاه بارديگر از دشمن پس گرفته شد و پرچم جمهوري اسلامي برفراز پاسگاهها نصب گرديد.

11- 7/7/59 ارتش بعثي با ناكامي و مأيوس شدن از محور موسيان اين بار فشار نظامي و حملات زميني خود را از محور عين خوش شدت بخشيد كه بلافاصله تعدادي از نيروهاي محلي بهمراه واحدي از 84 خرم آباد و چند نفر از پاسداران بومي سپاه در نخلستان شماره 8 در مسيرر جاده دهلران – انديمشك نفوذ دشمن را سد نمودند . ارتش عراق با تانك و نفر بر افراد را به محاصره درآورد ولي نيروهاي محلي خود را از محاصره نجات مي دهند و تنها 6 نفر از پرسنل سپاه كه همگي آر پي جي زن و تير بارچي بودن در محاصره قرار مي گيرند نبرد بين اين 7 نفر و ارتش عراق تن به تن مي شود بطوريكه درگيري از پشت نخلها در فاصله كمي صورت مي گيرد در اين درگيري 2 نفر از برادران رسمي سپاه بنام شهيد دانيال لياقتمند و شهيد ناصر عزلت به شهادت مي رسند و يك نفر ديگر بنام مهر علي پارسه مجروح و رحمان اشكي ور به اسارت در مي آيد. و 2 نفر ديگر از محاصره نجات پيدا مي كنند.

12- 13/7/59 ناتواني ارتش رژيم بعث پس از 13 روز در گيري در محور موسيان و عين خوش همچنان ادامه داشت و خيال واهي صدام مبني بر اشغال كشور پهناور جمهوري اسلامي در هفته اول جنگ به ثمر نرسيد زيرا براي رژيم صدام نتنها گرفتن خاك ميهن اسلامي بلكه اشغال شهرهاي كوچكي چون دهلران و موسيان و نيز مقابله با افرادي غير نظامي و آموزش نديده غير قابل تصور بود از اين رو دشمن بعثي با تمام ادوات و از محورهاي مختلف عين خوش – نهرعنبر – بيات به موسيان حمله كرد و در اين روز و پس از 13 روز مقاومت مردمي شهر موسيان را به اشغال در آورد.

 13- 13/7/59 با اشغال شهر موسيان نبرد بين مدافعين اسلام  و رژيم بعثي تن به تن شد و در ميان خرابه هاي شهر موسيان به تعقيب گريز نيروهاي رزمنده پرداخت پس از ساعتها درگيري ارتش رژيم بعث به 2 تن از سران عشايركرد و لر كه فرماندهي چندين روزه جنگ را عهده دار بودند دست يافت اين دو مرد دلاور بنام شهيد الياس ملكي و خانمحمد محمدي كه از افراد عادي و غير نظامي بودند و داراي شغل مغازه داري در شهر دهلران و در عين حال از افراد مذهبي منطقه بودند هيچ گونه تجربه نظامي گري نداشتند و دشمن آنها را در ورودي شهر موسيان به اسارت د ر مي آورد و دستانشان با طناب مي بندد و از آنها خواسته مي شود كه به انقلاب اسلامي و مسئولين نظام توهين كنند. اما آنها در كمال شجاعت با تسلط كه بر زبان عربي دارند عليه صدام شعار مي دهند كه درنتيجه نيروهاي عراقي دستور مي دهند كه با اسلحه كاليبر 50 اين دو عزيز را به رگبار ببندند. و آنان را به شهادت مي رسانند. در حالي كه دستان مبارك اين عزيزان بسته بوده تانك و نفر بر را بر روي پيكر آنها عبور مي دهند جنازه اين دو شهيد گرانقدر بوسيله همرزمانشان از معركه بيرون مي آورند و بدست خانواده هايشان مي رسد.

 14- 17/7/59 با اشغال شهر موسيان و نفوذ بر روي جاده مواصلاتي دهلران به انديمشك و اشغال پادگان عين خوش عملا" مردم بي پناه و جنگزده دهلران آواره كوهها و بيابانها شدند. اما در حالي كه زنان و كودكان در كوههاي شمالي شهر دهلران و موسيان پناه گرفته بودند. مردان غيور و عشاير منطقه دوش به دوش تعداد كمي از باقيمانده نيروهاي نظامي در مقابل دشمن همچنان مقاومت مي كردند. اما ديگر مهماتي براي نيروهاي رزمنده باقي نمانده بود و تمام راه هاي تداركاتي بسته شده بود ولي با اين وجود مقاومت همچنان ادامه داشت .

15- 18/7/59 ارتش رژيم بعثي بالاخره پس از 18 روز درگيري تن به تن با نيروهاي محلي و در يك نبردي نابرابر توانست شهر دهلران را هم براي اولين بار به اشغال درآورد. تعدادي از افراد محلي را اسير و تعدادي افراد بيگناه را به شهادت برساند. و وسايل شخصي مردم را به غارت برده و باقيمانده مردم عادي به كوهها و بيابانها آوراره شدند. رژيم صدام كه پس از 18 روز نتوانسته بود بر اين محور تسلط نمايد بدليل اين موفقيت تبليغاتي گسترده اي را از طريق تلويزيون خود پخش مي نمود. اما با وجود اين خيال خام صدام ملعون  براي تصاحب خاك ميهن اسلامي در طول يك هفته به گور برده شد.